وور
وور : تورکجه فارسجا - قشقایی
: فعل امر از «وورماق» (زدن) ووراغان (vurağan)
بزن بهادر، شجاع. ووران (vuran)
كتك زننده، ضارب.
بزن بهادر، شجاع. وورغَنْج (vurğәnc)
به هم خورده، پريشان حال. وورغون (vurğun)
بيماري ناگهاني كه منجر به مرگ شود، سكته، سكتة قلبي.
نام نوعي عقاب. وور قيليج (vur qılıc)
شمشير تيز و برّان.
بزن بهادر، قوي و زورمند. وورماق (vurmaq)
زدن، كتك زدن.
به يغما بردن، دستبرد زدن، غارت كردن.
كوبيدن در و امثال آن.
بستن درب يا دهانة هر چيزي كه قابل بستن باشد.
نواختن، نواختن آلات موسيقي.
برپا كردن، برگزار كردن.
نصب كردن، تعبيه كردن. مئخي وور آغاجا. (ميخ را به چوب نصب كن.)
تغيير وضعيّت دادن. اؤزونو وورموش دليليگه. (خود را به ديوانگي زده.)
تپيدن و ضربان قلب.
تراشيدن و اصلاح كردن. باشيني ووردو. (سرش را اصلاح كرد.) وورنوخماق (vurnuxmaq) = وورنوقماك (vurnuqmak)
تقلّا كردن، به جنب و جوش افتادن.
به هم خوردن، نا آرام شدن. ووروجو (vurucu)
جنگجو، بزن بهادر.
چشم زخم رساننده. ووروجو قوش (vurucu quş)
باز شكاري. وور-و-دوت (vur-o-dut)
بگير و ببند، زد و خورد. ووروش (vuruş)
زد و خورد، فعاليت، جنگ و جدال. ووروشدورماق (vuruşdurmaq)
به هم زدن، در هم ريختن.
اختلاف افكندن، به هم زدن ارتباطات.
مقايسه كردن، سنجيدن. ووروشماق (vuruşmaq)
زد و خورد كردن، تقلّا و چالش داشتن.
جنگ و جدال راه انداختن. وورّ-و-قير (vurr-o-qır)
بزن و بكُش، بگير و ببند.
نام يكي از بازيهاي دسته جمعي كودكان و جوانان. وورولان (vurulan)
كتك خورده، آسيب ديده. وورولماق (vurulmaq)
زده شدن.
انجام گرفتن عمل جفتگيري حيوانات، بر خوردن و حامله شدن حيوان. وورولو (vurulu)
زده شده، كتك خورده.
مسدود، بسته شده. وورونماق (vurunmaq)
تقلّا كردن، به جنب و جوش افتادن. وور هاي وور (vur hay vur)
زد و خورد، بزن بكوب، جنگ و جدال.
چپاول، غارت