Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه To Persian(Farsi)

تورکجه To Persian(Farsi)
آنّوز : تورکجه فارسجا - قشقایی

= آنّيز (annız)
از گياهان پيازي با برگهاي نسبتاً پهن و بلند

آنْق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: در تركي قديم به معني عقل بوده. (← آنگ) آنْقْلا (anqla)
فعل امر از مصدر «آنقلاماق» (فهميدن) آنْقْلاماق (anqlamaq)
فهميدن، متوجّه شدن. آنْقْلاماز (anqlamaz)
نافهم، نادان

آنْقيرماق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: عرعر كردن الاغ. (فا) (← هانگ، هانگيرماق) آنقيريشماق (anqırışmaq)
عرعر كردن دسته جمعي الاغها

آنس : تورکجه فارسجا - قشقایی

: صداي عطسه كردن. آنسير (ansır)
فعل امر از مصدر «آنسيرماق» (عطسه كردن) آنْسيرما (ansırma)
عطسه. آنسيرماق (ansırmaq)
عطسه كردن

آنزيريت : تورکجه فارسجا - قشقایی

: نام نوعي گوَن خاردار، گون

آپ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: از پيشـوندها است كه معنــي تأكيد و مبالغه را مي‌رساند. مانند
آپ ‌آغ (ap ağ) = آپ ‌آغـی (ap ağı)
كاملاً سفيد، سفيد محض.
از نامهاي پسران

آپار : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از مصدر «آپارماق» (بردن) آپاردی (apardı)
برد، فعل گذشتة ساده از مصدر بردن.
اخّاذي كننده.
برندة مسابقه. آپارماق (aparmaq)
بردن، حمل كردن، منتقل كردن.
برنده شدن، بردن در قمار يا بازيهاي ديگر.
سبقت گرفتن.
شبيه بودن.
زدودن، ازبين بردن. رنگيني آپارميش. (رنگش زدوده شده.)
بردن، هدايت كردن.
كم نوركردن. گؤزونو آپاردی. ( چشمش را كم نور كرد.)
دزديدن، در ربودن.
دريده شدن، پاره شدن. كلَشي باليني دوْوال آپارميش. (كنار گيوه‌اش پاره شده.) آپاريلماق (aparılmaq)
برده شدن، منتقل شدن.
دزديده شدن.
در قمار برده شدن، بازنده شدن

آپّول : تورکجه فارسجا - قشقایی

: تاول، آماس پوست بـدن بر اثــر ضربه يا سوختگي كه معمولاً پر از مايع شود. آپّول-اوپّول (appul-uppul)
پينه وتاولي كه در روي پوست ايجاد شود.
چـــاق وچلّه ( در مورد كودك شيرخواره استفاده مـي‌شود.)

عاق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: نا فرمان، عاصي. عاق اوْلماق (aq olmaq)
نا فرمان و عاصي شدن

آق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از مصدر «آقماق» (جاري شدن) (← آخ2) آقّار (aqqar)
جايي كه آب در آن جريان دارد، جوي آب. آقان (aqan)
جاري شونده. آقديرماق (aqdırmaq)
جاري گردانيدن. آقماق (aqmaq)
نشت كردن، جاري شدن. آقّيتماق (aqqıtmaq) = آقّيرتماق (aqqırtmaq)
جاري گردانيدن. آقّيت-ماقّيت (aqqıt-maqqıt)
آنكه سرمايه‌اش چون سيل روان شده و رفته، سرمايه باخته. آقّينتى (aqqıntı)
جريان، جاري شده

آقّاج-آقّاج : تورکجه فارسجا - قشقایی

= آقّاجاق (aqqacaq)
نوعي بازي دسته جمعي. (← آغ2، آغاج-آغاج)

عاقّيل : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (ع) عاقل، دانا، فهيم

عار : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
عيب، عار، ننگ.
شرم، خجالت.
كبر، خود خواهي و تكبّر. عار ائدمك (ar edmәk)
خجالت كشيدن.
خود خواهي به خرج دادن

آر : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
عار، عيب، ننگ.
شرم، خجالت، حيا. آر ائدمك (ar edmәk)
حيا كردن، خجالت كشيدن. آرسيز (arsız)
بي عار، بي حيا، بي شرم. آرلى (arlı)
باحيا، محجوب

آر : تورکجه فارسجا - قشقایی

(3)
تلفّظي ازكلمة «يار» (بشكاف، فاصله بينداز) (← يار2) آرا (ara)
ميان، وسط.
مرز، حد فاصل.
رابطه و علاقه، دوستي و محبّت.
جاي خالي.
درون، ميان، داخل.
فعل امر از «آراماق» (جدا كردن، تحقيق كردن) آرا آچماق (ara açmaq)
دور شدن، فاصله گرفتن.
گسترش يافتن، وسعت يافتن. آرا بور (ara bur)
با فاصله، پشت سر هم، به نوبت. آرا بير (ara bir)
به نوبت، بافاصله.
هر از گاهي، گاهگاهي. آراچى (araçı) = آرانچى (arançı) = آرامچى (aramçı)
ميانجي، واسطه، ميانجيگر. آراچيليق (araçılıq) = آرانچيليق (arançılq) = آرامچيليق (aramçılıq)
وساطت، ميانجيگري. آرادان بير (aradan bir)
هر از گاهي، گاه گاه.
به نوبت، به رديف، يك درميان. آرادان گئدمك (aradan gedmәk)
از بين رفتن، نابود شدن.
كشته شدن.
لاغر و ضعيف شدن. آراسيز (arasız)
بدون فاصله، لاينقطع. آراش-آراش (araş-araş)
مخفف «آرا آچ-آرا آچ». صوتي است كه براي جدا كردن سگها از همديگر در هنگام درگيري آنها گفته مي‌شود. آراشديرماق (araşdırmaq)
تحقيق كردن، كشف كردن. آراشما (araşma)
تحقيق، كنكاش و جستجو. آراشماق (araşmaq)
جستجو و تحقيق كردن.
از هم فاصله گرفتن، ازهم دور شدن.
دعوا كردن. آرا قوْيـماق (ara qoymaq)
فاصله گرفتن.
مسابقة دو برگـزار كردن. آرا كسدي (ara kәsdi)
مرتّب، يك درميان.
هر از گاهي، گاه گاه.
مهلت و فرصت ميان بُر، موقّتاً قطع شدن. آرا كسمَك (ara kәsmәk)
به نوبت انجام دادن كار.
تاب و توان كسي را از بين بردن. آرا كسمه (ara kәsmә) = آرا كسيك (ara kәsik)
بدون تأخير، بدون فاصله، لاينقطع.
به نوبت، يك درميان. آرا كيش (ara kiş)
خط فاصل، خط ميانه. آراوشديرماق (aralaşdırmaq)
از همديگـر جدا كردن. آراوشماق (aralaşmaq)
از يكديگر جدا شدن، ازهم فاصله گرفتن. آرالاماق (aralamaq) = آرالانديرماق (aralandırmaq)
جدا كردن، دور كردن.
تشخيص دادن، درك كردن.
كودك را از شير مادر باز گرفتن. آرالانماق (aralanmaq)
جدا شدن، دور افتادن. آرالى (aralı)
دور، جدا، فاصله دار. آراليق (aralıq)
ميانه، وسط، مرتعي كه درميان دو كشتزار يا دو رشته كوه قرار گرفته باشد. آراليقچي (aralıqçı)
ميانجيگر، ميانجي كننده. آراماق (aramaq)
جدا كردن، فاصله انداختن.
تشخيص دادن، تمييز دادن.
تحقيق كردن، جستجوكردن. آرا–وارا (arar-vara)
حوصله، توان. آرا وئرمك (ara vermәk)
جا را براي ديگران باز گذاشتن، راه دادن.
مهلت دادن، فاصله اندختن. آراه (arah) = آراها (araha)
ارائه، ارائه دادن، آدرس، نشانه. آراهلاماق (arahlamaq) = آراه وئرمك (arah vermәk)
ارائه دادن، آدرس دادن. آرايا گلمك (araya gәlmәk)
مطرح شدن به ميان آمدن.
براي ميانجيگري به ميدان آمدن.
چاق و تنومند شدن. آرا يئرده (ara yerdә)
در تنگنا، در مضيقه، در بيابان

آر : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
بن فعل «آرماق» (خسته شدن) كه به تنهايي كار برد ندارد. آرام (aram)
راحت، آرام و آهسته.
آرامش، صبر و قرار. آرام-آرام (aram-aram)
كم كم، يواش يواش. آرامانليق (aramanlıq)
تنگنا، فشار، مضيقه. آرام ائدمك (aram edmәk)
تسكين دادن، آرامش بخشيدن. آرامجا (aramca)
به آرامي، به آهستگي.
نسبتاً آرام، بي سر وصدا. آرامجيل (aramcıl) = آرامچيل (aramçıl)
آرام، بي آزار.
متوسّط. آرامسيز (aramsız)
بي آرام، بي قرار. آرامسيزليق (aramsızlıq)
نا آرامي، بي قراري. آراملاتماق (aramlatmaq)
آرامش دادن، تسكين دادن. آراملاشديرماق (aramlaşdırmaq)
آرام كردن، خاموش كردن سر وصدا. آرامليق (aramlıq)
آرامش، سكون. آرْمادينگ (armadıng)
اصطلاحي است به مفهوم
خسته نباشي.
خسته نباشي، ديدي همانطور كه من مي‌گفتم همان شد؟ آرغين-يوْرغون (arğın-yorğun)
خسته و كوفته. آرماق (armaq)
خسته شدن. آرنيق (arnıq)
خسته. آرنيق-يوْرنوق (arnıq-yornuq)
خسته و كوفته. آر-و-خوْر (ar-o-xor)
دلخوري، ناسازگاري. آر-و-خوْرلوق (ar-o-xorluq)
دلخوري

آرا : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از آراماق (آراستن) بوْيونو آرادی. (اندام خود را آراست.)

آر-آغاج : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (آر
از حروف پيشوند + آغاج
چوب) مجموعه‌اي از چوبها و پايه‌هاي چادر. آر-آغاج ده‌وه‌سي (ar-ağac dәvәsi)
شتري كه پايه‌ها و چوبهاي چادر را حمل كند

آران : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
سرزمين خوش آب وهوا.
مرد، جوانمرد. (← ار، اران)

آراتماق : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
ارائه دادن، آدرس دادن.
توضيح دادن، تشريح كردن

آراز : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
سكته، دق مرگ، بيماري دق

آراز : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
نام رودخانة ارس.
نامي است براي پسران كه اغلب آن را غلط و به صورت «عراض» نوشته‌اند

آرد : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
(ف) آرد، گندم خرد شده. (به تنهايي كاربرد ندارد.) آردوْو (ardov)
(آرد + آب) نوعي خميركه به عنوان غذا به گاو يا شتر دهند. آرد بولاقّى (ard bulaqqı) = آردی بولاغى (ardı bulağı) = آرديم بولاغى (ardım bulağı)
نام غذايي قديمي در افسانه‌ها

آرد : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
عقب، دنبال، پشت سر. آرد آغاجـی (ard ağacı)
چوب بلندي كه بين تارهاي فرش درحال بافت قرار مي‌گيرد، گلن گـئدن. آردالا (ardala) = آرده‌له (ardәlә) = آرده‌لَگ (ardәlәg) = آرد-و-دم (ard-o-dәm)
پس وپيش، وارونه، عوضي. آرديچا (ardıça) = آرديچاز (ardıçaz) = آردی سوره (ardı sürә)
به دنبالش، در تعقيبش. آرديندان سورمه (ardından sürmә) = آرديندان گؤتورمه (ardından gőtürmә)
همه، همگي

آرد كپان : تورکجه فارسجا - قشقایی

: نام طايفه‌اي از ايل عمله كه قبلاً جزء ايل رحيملو (افشار) بوده است