Multilingual Turkish Dictionary

كرْت

كرْت : تورکجه فارسجا - قشقایی

خراشيدگي، نشانه و علامتي كه بر روي چوب يا زمين ايجاد كنند.
مرز بندي زمين زراعتي. كرتمك (kәrtmәk)
نشانه زدن، خراش دادن، علامت زدن. كرتمه (kәrtmә)
نشانه، علامت.
نامزد شدن دختر و پسر در زمان نوزادي كه به اين رسم «گؤبَك كرتمه» يا «گؤبك كسمه» هم مي‌گويند. كرتميك (kәrtmik) = كرتيك (kәrtik)
نشانه، علامت، بريدگي روي چوب و مانند آنها.
ناقص و بريده.
استخوان، نوك استخوان. كرتَنْكَله (kәrtәnkәlә)
سوسمار، بزمجه. (اصل كلمه از كرتن = خراش دهنده + كله = ناقص) (بدن بزمجه داراي خراشهاي ناقص و بزرگ است.) كرتَنه (kәrtәnә)
مرغداني، خانة مرغان كه از كندن زمين يا سنگ‌ چين كردن درست كنند. كرتيم (kәrtim)
وسيلة علامت زدن. مانند
تبر، چاقو، تيشه و …