Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
آ : تورکجه فارسجا

ح.الف ممدود. الف مددار. حرفی که در نارضایتی، استهزاء، تعجب. شدت، هیجان، و‌‌حشت، ترس، پشیمانی استفاده می‎شود. اگر به صورت کشیده ادا شود، حالت تعجب را می‎رساند. اگر به صورت کوتاه ادا شود، حرفی برای اخطار، عتاب و موأخذه است. اگر پس از فعل بیاید، علامت تصدیق و تأکید می‎باشد. مخفّف آی. حرف ندا. در گویش قاراچای به معنای «نیز» و «ممکن است؟» استفاده می‎شود

آآز : تورکجه فارسجا

ند.کلمه‎ای برای صدا کردن بانوان. (گویش قره‎داغ). شاید مخفّف «آی قیز» باشد

آبا : تورکجه فارسجا

ا.پدر. خواهر بزرگتر. مرد قابل احترام در میان ترکان قدیم. پدران. اجداد. مادر بزرگ. خواهر. در برخی جاهای آزربایجان مانند تبریز، به مادر اطلاق می‎شود

آباباشی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاروز گردک. تَنّوم. میوة وحشی خوراکی به شکل خیار که در کوهستانها می‎روید. یئر مورواری نیز می‎گویند. (Jannabis sativa

آبات : تورکجه فارسجا

ا.مأمور. (گویش قرقیزی)

آباتای : تورکجه فارسجا

ا.مر.آبا+تای.(ناپ

آباجی : تورکجه فارسجا

ا.مر.خواهر بزرگتر. از واژة آقاباجی یا آغاباجی گرفته شده است. فارس زبانها آن را آبجی نیز تلفظ می‎کنند

آباجیریق : تورکجه فارسجا

ا.زمین. اساس. بنیاد

آباچی : تورکجه فارسجا

ا. کابوس. موجودی برای ترساندن کودکان

آباد : تورکجه فارسجا

ص.[فا] باصفا. برپا. با رونق. جایی که آب وگیاه دارد. ضد ویران

آبادارانق : تورکجه فارسجا

شَرَق. شَتَرَق. (گویش خوی)

آبادال : تورکجه فارسجا

ا.مر.←آبیدال

آبادان : تورکجه فارسجا

ص.[پهلوی.Apatan]برپا. آباد. جایی که در آن آب و گیاه پیدا شود و مردم در آنجا زندگانی کنند. بزرگ. مسن. عظیم. در میان ترکان صفتی است برای اشخاص جوانمرد و بخشنده.(ناپ

آبادی : تورکجه فارسجا

ا.نوعی کاغذ کلفت کاهی رنگ روشن. نوعی کاغذ که در شهر دولت آباد هند تولید می‎شد

آبار : تورکجه فارسجا

ا.هیکل. هیبت. سرفراز. باشکوه. ایستادگی. آوار نیز بیان می‎شود.(ناپ)

آبارا : تورکجه فارسجا

ا.آ.نوعی تختة بلند ناودان مانند که آب از طریق آن به آسیاب می‎رسد

آبارتاج : تورکجه فارسجا

ا.آگراندیسمان. بزرگ کننده

آبارتاسی : تورکجه فارسجا

ص.قابل بزرگ نمایی

آبارتاغان : تورکجه فارسجا

ص.همواره مبالغه کننده

آبارتما : تورکجه فارسجا

ا.مص.بزرگ نمایی

آبارتماجا : تورکجه فارسجا

ا.غلّو

آبارتماق : تورکجه فارسجا

مص.بزرگ نمایی کردن

آبارتمان : تورکجه فارسجا

ص.بزرگ نماینده

آبارتی : تورکجه فارسجا

ا.بزرگ نمایی

آبارتیجی : تورکجه فارسجا

ا.بزرگ نما. مبالغه گر