Multilingual Turkish Dictionary تورکجه فارسجا

ا.گردی سیاه رنگ که برای سیاه کردن پلکها و مژه‎ها به کار می‌رود. راش. مالش. کلون. کشو. آفت گندم و جو. زنگ سیاه غلات. قفل پشت در. کلون. نوعی کلید که از چوب ساخته و به دیوار پشت در نصب کنند. مزلاق. تداوم. هدایت. رانش. به صورت سُرمه وارد زبان فارسی شده است

سورمه آزاری : تورکجه فارسجا

ا.سیاهی گندم. زنگ سیاه غلات. زنگ گندم

سورمه خسته لیگی : تورکجه فارسجا

ا.آفت زنگ سیاه غلات

سورمه دام : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی سرپناه ابتدایی که از سال 1311 با آغاز اسکان اجباری عشایر در قشلاقات قره‌داغ احداث شد

سورمه لنمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.سُرمه کشیده شدن. به خود سُرمه کشیدن

سورمه له مک : تورکجه فارسجا

مص.سُرمه کشیدن. کلون پشت در را انداختن یا باز و بسته کردن

سورمه لیک : تورکجه فارسجا

ا.ص.سُرمه دان. وسائل لازم برای ساختن سُرمه

سورمه نی گؤزدن قاپان : تورکجه فارسجا

ربایندة سُرمه از چشم. دزد

سورمه یی : تورکجه فارسجا

ص.رنگ سُرمه‎ای. رنگی بین سیاه و سبز

سورمیشی : تورکجه فارسجا

ا.[مغ]شادی. نشاط. غریو و آوازی که در جنگ به طریقة خود بکشند

سورن : تورکجه فارسجا

ا.حمله. هجوم. یورش. غوغا و هیاهوی سپاهیان به هنگام تاخت بر دشمن. مصدر سورن کشیدن (فریاد و هیاهوی سپاه هنگام حمله به دشمن) نیز از همین ریشه است

سوْرو : تورکجه فارسجا

ا.مسئله. تمرین

سورو : تورکجه فارسجا

ا.رمه. گله. دسته. گروه

سوروتله مک : تورکجه فارسجا

مص.باعث کشش چیزی شدن

سوروتلمه : تورکجه فارسجا

ا.دمپایی

سوروتمک : تورکجه فارسجا

مص.سوروتله مک

سوروتمه : تورکجه فارسجا

ا.دمپایی. گردونه‎ای کوچک و بی‎چرخ که به وسیلة اسب، سگ یا گوزن حمل می‌شود. وسیله‎ای که برای رفتن روی برف و یخ و چمن مناسب باشد. به صورت سورتمه وارد زبان فارسی شده است