Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
شپه لنمک : تورکجه فارسجا

مص.به تموّج درآمدن. موج زدن

شپه له مک : تورکجه فارسجا

مص.موج زدن

شترت : تورکجه فارسجا

ا.غربالی بزرگتر از الک

شتره : تورکجه فارسجا

ا.نام نوعی گیاه. نوعی غربال که سوراخهای آن بزرگتر است

شتل : تورکجه فارسجا

ا.مزاحمت. متلک. باج در قمار. باج سبیل. دوز و کلک. دغل. جرزن

شتل آتماق : تورکجه فارسجا

دغلبازی کردن. متلک انداختن

شتل آلماق : تورکجه فارسجا

باج سبیل گرفتن

شچره : تورکجه فارسجا

ا.گیانوعی گل زیبا. پنجة مریم یا بخور مریم نیز می گویند. آتش پرستان قدیم، این گل را به هنگام عبادت بر سینه می گذاشتند و معتقد بودند که مریم هنگام زادن عیسی، آن را در دست داشته است

شحنه : تورکجه فارسجا

ا.متفاداروغه. پاسبان شهر و برزن. نگهبان. حاکم نظامی. مأموری که از طرف پادشاه عهده‎دار امور ادارة دسته‎ای از ایلات و عشایر بود. شحنة پنجم حصار (مریخ)، شحنة چهارم کتاب، شحنة غوغای قیامت و شحنة دریای عشق و شحنة شب و سحر (پیامبر گرامی.سلام خدا بر اوباد) و شحنة چهارم حصار (آفتاب یا حضرت عیسی. سلام خدا بر او باد)، شحنة شب (عسس، شبگرد، دزد و راهزن) شحنة شب و سحر (شبگرد) و شحنة نجف (حضرت علی. سلام خدا بر او باد) از همین ریشه در زبان فارسی پدید آمده‌اند

شخصلی : تورکجه فارسجا

ص.معین

شدره : تورکجه فارسجا

ا.شادارا

شدده : تورکجه فارسجا

ا.نوعی دستباف که در مناطقی از آزربایجان همچون قره‌باغ و قزاق بافته می‌شد. این نام تحریف شدة شادوَت و یا شطرنگ است. بنا به اطلاعاتی که قطران تبریزی ارائه می‌کند، شادوَرد نوعی دستباف بودکه بر تخت شاهان می‌انداختند

شده : تورکجه فارسجا

ا.[عر]رشتة مروارید. رشتة منجوق. تشدید

شرآتماق : تورکجه فارسجا

مص.افتراء زدن

شرابخانا : تورکجه فارسجا

کارخانة شراب سازی. انبار شراب. نام بندری در دریاچة اورمیه که اکنون به تحریف شرفخانه می‌نویسند

شرباجاران : تورکجه فارسجا

ص.توانا به ایجاد شر. مقدمه سپاه که جنگ را شروع و حریف را به جنگ تحریک می‌کنند

شرباز : تورکجه فارسجا

ص.شرور. فتنه انگیز

شرباشران : تورکجه فارسجا

ص.متفاشر باجاران

شربتچی اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیارازک. همل. حشیشه الدینار. جنجل. ککی مور

شربتلیک : تورکجه فارسجا

ا.طاقچة کوچکی که برای گذاشتن پارچ و لیوان دردیوار تعبیه کنند

شربتی : تورکجه فارسجا

ا.نوعی نخ بسیار نازک

شربین آغاجی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاسدر لبنان. سدر اطلسی. درخت قطران. درخت سلیمان

شرچی : تورکجه فارسجا

ا.شرور. مفتی. فتنه انگیز

شرطی شومدا کسمک : تورکجه فارسجا

شرط و شروط را موقع شخم زدن گذاشتن. گربه را دم حجله کشتن

شرفه : تورکجه فارسجا

ا.[عر]محل اذان در مناره. سرتاج دیوارها