Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
قارشیلانماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.استقبال شدن. مورد استقبال قرار گرفتن. از روبرو برخوردن

قارشیلانیش : تورکجه فارسجا

ا.تقابل. مواجهه

قارشیلیق : تورکجه فارسجا

ا.تقابل. برابر هم بودن

قارشین : تورکجه فارسجا

ا.برعکس

قارشییا چیخماق : تورکجه فارسجا

مص.پیشواز کردن. جلوی کسی ظاهر شدن

قارغا : تورکجه فارسجا

ا.جانکلاغ. پرنده‌ای است از راستة سبکبالان و از دستة شاخی نوکان که دارای قدی متوسط (به جثة یک مرغ خانگی) و پرهای سیاه در قسمت سر و بال و دم و گردن است ولی در ناحیة پشت و شکم دارای پرهای خاکستری مایل به سفید است و آنها را «کلاغ سیاه» یا «زاغ سیاه» می‌گویند. منقار کلاغ نسبتاً بلند و قوی است. تقریباً همه چیز خوار است. خوراکش حشره و جانوران کوچک است. بسیار می‌‌زید و در دین اسلام خوردن گوشتش حرام است. از حیوانات باهوش است. (Corvuscorone) نوعی خار

قارغا اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیانوعی گیاه علفی با گلهای زرد و سفید که لبة برگهایش صاف است

قارغا اوزومو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاانگور کلاغ. عنب غراب. (Empetrum nigrum)

قارغا بئینی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی غذا که از اختلاط دوشاب و ماست درست می‌کنند

قارغا بئینی یئمک : تورکجه فارسجا

اص.غذای دوشاب و ماست خوردن. کنایه از دیوانه شدن

قارغا بورنو : تورکجه فارسجا

ا.شب بند در. دستگاه خم کن (میله و غیره). دَم باریک

قارغا بورون : تورکجه فارسجا

ص.کسی که دارای دماغ نوک تیز است

قارغا بوکن : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیانوعی داروی سمّی. کچوله. (Strychnos nox vomica)

قارغا تاباغی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاگیاهی دارای برگهای بزرگ که بر سر آن، گلوله‎ای خارمانند دارد که به لباس انسان و تن حیوان می‌چسبد

قارغا توْزو : تورکجه فارسجا

ا.مر.خاکی که آهنگران روی آتش و آهن بپاشند

قارغا دوزو : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی سنگ سفید با بلورهای درخشان که اگر در غذا بریزند، اسهال شدیدی به فرد دست می‌دهد. نوعی بازی کودکانه

قارغا دولگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاهندوانة ابوجهل

قارغا دیلی : تورکجه فارسجا

ا.مر.زبان زرگری. زبان مخصوص که در برخی روستاها با آن سخن می‌گفتند و افراد دیگر روستاها از آن باخبر نبودند. این زبانها بیشتر در روستاهای منطقة قره چیمن و تیکمه داش وجود داشته است

قارغا سوْغانی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاگل گلایل. گیاهی است دارای ساقه‎های بلند که تا یک متر می‌رسد. برگهایش دراز و باریک، گلهایش به رنگ سرخ یا سفید، پیاز آن را در باغچه یا گلدان می‌کارند. (Gladiolus)

قارغاش : تورکجه فارسجا

ا.متفاقارغاشا

قارغاشا : تورکجه فارسجا

ا.سروصدا. جار و جنجال. غوغا. ازدحام. به صورت قرقشه، قرغشه و خرخشه وارد زبان فارسی شده است

قارغاشاچی : تورکجه فارسجا

ا.جنجالی. غوغاگر

قارغاشالیق : تورکجه فارسجا

ا.ازدحام. جارو جنجال. غوغا

قارغا قوزقون : تورکجه فارسجا

ا.زاغ و زغن. زغن پرنده‎ای است شبیه به کلاغ و کمی‌کوچکتر از آن، جانوران کوچک نظیر موش را شکار می‌کند

قارغا قوْوان : تورکجه فارسجا

ا.مر.جاننوعی پرندة کوچک که همواره به دنبال کلاغ می‌رود