Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
قوی قوشو : تورکجه فارسجا

ا.مر.جانپرنده‎ای است از گنجشک کوچکتر که سر آن خط سیاه دارد

قویلاما : تورکجه فارسجا

ا.مص.خاکسپاری

قویلاماق : تورکجه فارسجا

مص.دفن کردن. زیرخاک کردن. پوشاندن. مخفی کردن. فرو کردن

قویلانتی : تورکجه فارسجا

ا.دفینه. زیرخاکی

قویلانماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.دفن شدن. زیرخاک شدن. پوشانده شدن

قوْیما : تورکجه فارسجا

ا.مصنوعی. گذاری (نام، کلاه و
..) نصب. تعیین

قوْیماق : تورکجه فارسجا

ا.کاچی. حلیم. نان روغنی

قوْیماق : تورکجه فارسجا

مص.گذاشتن. گذاردن. نهادن. قرار دادن. جا دادن. سپردن. رها ساختن. ول کردن. اجازه دادن. راه دادن. مانع شدن. بازداشتن. به تأخیر انداختن. تأسیس کردن. پی ریزی کردن. فدا کردن. به کار گماردن. سرکار گذاشتن. به مدرسه فرستادن. محول کردن. صرف کردن. مطرح کردن

قوْینو : تورکجه فارسجا

ا.بغل. قسمت بالای لباس

قوْینونا آلماق : تورکجه فارسجا

مص.در آغوش گرفتن. بغل کردن

قوْینونا گیرمک : تورکجه فارسجا

مص.بغل کسی آرمیدن. هم آغوش شدن

قوْیو : تورکجه فارسجا

ص.تند (رنگ). افراطی. حداکثر

قویو : تورکجه فارسجا

ا.چاه. چاله‎ای که برای نگهداری غلات در گذشته در زیرزمین خشک آماده می‌کردند

قوْیوب گئتمک : تورکجه فارسجا

مص.گذاشتن و رفتن. ترک کردن. رها ساختن

قویو بیلرزیگی : تورکجه فارسجا

ا.سنگ بزرگی که بر دهانة چاه گذارند

قوْیوت : تورکجه فارسجا

ا.قونوت. موضع

قویو توْپوغو : تورکجه فارسجا

ا.حریم چاه

قویوجوق : تورکجه فارسجا

ا.چاهک

قویوچو : تورکجه فارسجا

ا.چاه کن

قوْیوق : تورکجه فارسجا

ا.ص.بادکنک. غلیظ. چیز مایع غلیظ. مایعی که ته آن رسوب داشته باشد

قویولاماق : تورکجه فارسجا

مص.چاه کندن. دفن کردن. چال کردن. زیرخاک کردن. پوشاندن

قویولانماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.دفن شدن. زیرخاک شدن

قوْیولماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.گذاشته شدن. نهاده شدن. قرار گرفتن. جا گرفتن. سپرده شدن. رها شدن. ول شدن. اجازه یافتن. راه داده شدن. مانع شدن. بازماندن. تأسیس شدن. فدا شدن. به کار گمارده شدن. به مدرسه فرستاده شدن. به تأخیر افتادن. محول شدن. مطرح شدن

قوْیولوش : تورکجه فارسجا

ا.سرمایه گذاری. طرز طرح پیشنهاد. گزاره

قویوم : تورکجه فارسجا

ا.نقره. سیم. جواهر