Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
گز : تورکجه فارسجا

ا.(شیرینی). شکاف. گودی (سرتیر). دفعه. بار. محل اتصال تیر به زه کمان. تیر بدون پیکان. درختی است دارای برگهای ریز، بیشتر در شوره‎زار می‌روید. چوب آن را می‌سوزانند. از شکرک بوتة آن، شیرینی درست می‌کنند. این شکرک به سبب حشره مخصوصی است که درخت را نیش می‌زند و از محل گزش او، آن مادّه خارج می‌شود. مزة شراب

گزدک : تورکجه فارسجا

ا.اراضی هموار که در آبریز کوهها و کوهپایه‎ها به وجود می‌آید و معمولاً مرتع پرباری است. محل مسطح در قله کوه و تپه

گزدیرمک : تورکجه فارسجا

مص.سب.به گردش بردن. گردانیدن. همراه خود بردن. با خود بردن

گزدیریش : تورکجه فارسجا

ا.مص.گردش بری

گزدیریلمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.به وسیلة کسی گردش داده شدن یا گردانده شدن

گزدیریلن : تورکجه فارسجا

ص.متحرک. گردان. گردون

گزرچی : تورکجه فارسجا

ص.سیار. دوره گرد

گزرگی : تورکجه فارسجا

ص.سیار. دوره گرد

گزک : تورکجه فارسجا

ا.سیر و گردش. نگهبانی. نگهبان. نوبت

گزگن : تورکجه فارسجا

ص.سیار. اهل سیر و سیاحت. اهل گشت و گذار. دردری

گزگنتی : تورکجه فارسجا

ص.گزگن

گزل : تورکجه فارسجا

ا.پوست انار

گزلتمک : تورکجه فارسجا

مص.سب.تمیز گردانیدن

گزلشمک : تورکجه فارسجا

مص.باهم تمیز کردن. در نظافت باهم مسابقه دادن

گزلک : تورکجه فارسجا

ا.متفاگزلیک

گزلـله مک : تورکجه فارسجا

مص.با پوست انار رنگ کردن

گزلنمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.تمیز شدن. نشانه گرفته شدن

گزله مک : تورکجه فارسجا

مص.سرتیر را دو شاخه کردن. تیر در کمان نهادن. تمیز کردن. نشانه گرفتن

گزله مه : تورکجه فارسجا

ا.مص.نظافت. نشانه گیری

گزلی : تورکجه فارسجا

ص.به رنگ پوست انار. با پوست انار رنگ شده

گزلیک : تورکجه فارسجا

ا.کارد کوچک و دسته دراز. نوعی قلم تراش که سر آن برگشته و دنباله‌اش باریک است. نوعی ‌کارد نوک تیز که تیغة آن بر روی دسته خم شود. پرده‎ای از چرم که بر طرف خارجی چشم اسب نهند

گزمک : تورکجه فارسجا

مص.گردش کردن. گشتن. گردیدن. سیر کردن. سیاحت کردن. گشت زدن. جستجو کردن. کاوش کردن. تفتیش کردن. وارسی کردن

گزمن : تورکجه فارسجا

ص.گردش کننده

گزمه : تورکجه فارسجا

ا.گردش. گذرچی. شبگرد. به صورت Gəzme به همین معنا وارد زبان فارسی شده است

گزن : تورکجه فارسجا

ا.ص.نشگرده. تیغه‎ای که در کفاشی به کار می‌رود. گردش کننده. آلت برش برای بریدن چرم در کفاشی. قدم زننده. گردش کننده. سیار