Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
گلینجیک : تورکجه فارسجا

ا.عروس کوچک. عروسک. راسو. جانوری است گوشتخوار شبیه به روباه امّا کوچکتر از آن، دمش باریک و کشیده با پاهای کوتاه، پوستش نرم و لطیف به رنگ سرخ مایل به سیاه یا خاکستری. او را برای پوستش شکار می‌کنند. (Mustela niralis) همچنین نام گلی است که داغ لاله سی نیز می‌گویند. (Papaver rhoeas) به معنای دمل نیز استفاده می‌شود

گلینجیک بالیغی : تورکجه فارسجا

ا.مر.جاننوعی ماهی شبیه به مارماهی با گوشتی خوردنی. (Mustela tricirrata)

گلین چیچگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاآغجااوتو

گلین ساچی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیانوعی گیاه انگلی شبیه به طناب و بدون برگ

گلین فنری : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیانوعی گیاه. قوش کیرازی نیز می‌گویند. (Frillaria impesrialis)

گلین قایتاران : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی چارق با پنجه‎های بلند

گلین قوشو : تورکجه فارسجا

ا.مر.جاننوعی پرنده. (Otocoris pencillatus)

گلین کؤچورتمک : تورکجه فارسجا

عروس به خانة داماد فرستادن

گلین گتیرمه : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی رقص آزربایجانی. رقصی است که در مراسم سنتی اجرا میشود. قبل از اینکه عروس به خانة داماد برده شود، در خانة عروس اجرا می‌شد. ریتم رقص بسیار متغیر بوده و صدای موسیقی به سختی شنیده می‌شود. رقص «گلین گتیرمه» رقصی مهیّج و وجدآور است

گلین گلین : تورکجه فارسجا

ا.عروسک بازی

گلین گؤرمه سی : تورکجه فارسجا

ا.مر.رونما. بازدید و آشنایی با تازه عروس

گلین گؤروشو : تورکجه فارسجا

ا.مر.مراسم مهمانی که در آن عروس برای اولین بار از زمان رفتن به خانة بخت، به خانة پدری دعوت می‌شود

گلین گولو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاساری توپوز

گلینلیک : تورکجه فارسجا

ا.عروس وار. مربوط به عروس (لباس و یا لوازم عروس). دختری که به سن عروسی رسیده است

گلین موغامی : تورکجه فارسجا

ا.مر.مقام بیات شیراز. یکی از دستگاههای اصلی موسیقی آزربایجانی

گلین هاواسی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی رقص آزربایجانی. از جمله رقصهای بسیار قدیمی‌آزربایجان می‌باشد. در لنکران هنگام رفتن برای آوردن عروس می‌رقصیدند. موسیقی رقص جذاب و با سرعت آرام می‌باشد. پس از رساندن عروس به خانة داماد، «گلین هاواسی» بار دیگر اجرا می‌شود. این بار آن را فقط مردان و زنان جوان می‌رقصند

گم : تورکجه فارسجا

ا.بیل (کلمة متروک). پوزه بندی که به گوساله، برّه و غیر می‌زنند تا شیرمادر را ننوشد. دهنة اسب

گملنمک : تورکجه فارسجا

مص.پوزه بند زده شدن

گمله مک : تورکجه فارسجا

مص.پوزه بند بستن

گمه : تورکجه فارسجا

ا.نیم دسته. نصف بسته گندم یا ساقة برنج درو شده. دسته کوچک علف

گمی : تورکجه فارسجا

ا.كشتي. بر سه نوع است: اوچاق (بزرگ)، کیمه (متوسط) و قاییق(کوچک)

گمی‌پیک : تورکجه فارسجا

ا.ماهواره

گمیجیک : تورکجه فارسجا

ا.کشتی کوچک

گمیچی : تورکجه فارسجا

ا.قایقران. کشتیبان. ناخدا. ملوان. مالک کشتی

گمیرتلنمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.گمیریلمک