Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
جلابرت : تورکجه فارسجا

ا.نامی که دلالان ارمنی به فرش جَلَبی در بردع داده‌اند

جلاسون : تورکجه فارسجا

ص.بی‎پروا. جسور. قهرمان

جلایر : تورکجه فارسجا

ص.متفاجالاییر

جلد : تورکجه فارسجا

ص.زیرک. چابک. فرز. سریع. تند

جلدقوش : تورکجه فارسجا

کبوتری که به جای معینی انس گرفته باشد

جلدقه : تورکجه فارسجا

ا.متفاجیلیققا

جلدلتدیرمک : تورکجه فارسجا

مص.سب.به وسیلة دیگری چیزی را جلد کردن

جلدلشمک : تورکجه فارسجا

مص.چابک و چالاک شدن. انس گرفتن کبوتر

جلدلنمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.جلد شدن. صحافی شدن

جلدله مک : تورکجه فارسجا

مص.جلد کردن

جلده گیرمک : تورکجه فارسجا

مص.رنگ عوض کردن. دغلبازی کردن

جلدی دگیشمک : تورکجه فارسجا

اص.تغییر حالت دادن. دغلبازی کردن. پوست انداختن

جلدی : تورکجه فارسجا

ص.جلدی. پوستی. مربوط به پوست

جلذقه : تورکجه فارسجا

ا.متفاجیلیققا

جلغاوه : تورکجه فارسجا

ا.قد.حیوانی است به بزرگی گربه که موی سرخ دارد و از پوست آن پوستین دوزند. آلتایی نیز می‌گویند

جلفا : تورکجه فارسجا

ا.متفاجولفا

جلقاب : تورکجه فارسجا

ا.مر.[عر.تر] متفاجل+ قاب. پارچه یا دستمال کثیف و کهنه که با آن ظرفهای کثیف شسته می‌شود

جلمان : تورکجه فارسجا

ا.رقص کردی

جلو : تورکجه فارسجا

ا.متفاجیلوو

جلوخان : تورکجه فارسجا

ا.متفازمین مسطح. میدان. محوطة باز در مقابل سر در خانه، مسجد، زیارتگاه و مانند آنها

جلودار : تورکجه فارسجا

ص.متفا[تر.فا]کسی که زمام اسب مخدوم یا کسی که اسب وی را همراهی کرده، در دست گرفته راه برد. آنکه سواره یا پیاده، جلوی مرکب ارباب حرکت کند. پیشرو جلوداران. پیشقراول. سواری که پیشتر از دیگر سواران حرکت کنند

جلوریز : تورکجه فارسجا

ص.[تر.فا]celoriz) سبک عنان. چابک. سریع

جله : تورکجه فارسجا

ا.لانة پرندگان که از جمع کردن چوب و خاشاک درست می‌شود. دام. تله. دامی‌که برای شکار پرندگان از مو (دم اسب) درست کنند

جلی : تورکجه فارسجا

ا.طوق قرا بغرا. حلقه‎ای آهنی که بر گردن زندانیان نهند. جای گرم

جمدک : تورکجه فارسجا

ا.لاشه. جسد. نعش. تن. بدن