Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
جوجه : تورکجه فارسجا

ا.جوجه. نوزاد پرندگان. آدم ریزه

جوجه گؤز : تورکجه فارسجا

ص.دارای چشم ریز و کوچک

جوجه گؤزو : تورکجه فارسجا

ا.خال خال (پارچه). نقطه‌های سفید و سیاه و یا سفید و قرمز که در فرش به ردیف چیده می‌شوند. همچنین نام نوعی بازی است. یولداش آپاردی

جوجی : تورکجه فارسجا

ص. دوست داشتنی. کودک. در زبان مغولی به معنای ناگهان است

جوجیک : تورکجه فارسجا

ا.گوشة لبان انسان. انتهای فک گاومیش که حیوان، علفهای بلعیده‌اش را برگردانده و در آنجا نشخوار می‌کند

جوخ : تورکجه فارسجا

ق.متفاچوخ

جوخه : تورکجه فارسجا

ا.متفاجووقا

جود : تورکجه فارسجا

ص.زمخت. زبر. خشن. ترشرو. عبوس. سنگین. پشم نرمی که پس از شستن سفت و خشن می‌شود

جودلوق : تورکجه فارسجا

ا.زبری. خشونت. زمختی

جور : تورکجه فارسجا

ا.جور. نوع. گونه. طور. همگون. مثل

جور به جور : تورکجه فارسجا

جورواجور. گوناگون. شکلهای مختلف. متنوع

جورتان : تورکجه فارسجا

ا.شور. دوغ یا ماست چکیده.(ناپ)

جورتدان : تورکجه فارسجا

ا.ماست بی‎کره

جورجنک : تورکجه فارسجا

ا.گونی است که روی سر می‌اندازند و معمولاً کیسه آرد را روی دوش می‌گیرند و حمل می‌کنند و یا برای خیس نشدن از باران، بر سر می‌اندازند. لباسی که برای درامان ماندن از سرما می‌پوشند

جورجنه : تورکجه فارسجا

ا.آهنگ تند و خشن مردمی. سرو صدای درهم و برهم

جورجوجوق : تورکجه فارسجا

ا. زاد و رود. بچه مچه

جوردک : تورکجه فارسجا

ا.تنگ (آبخوری) سفالی

جوررون : تورکجه فارسجا

ا.جانپرنده‌ای کمی‌ درازتر از گنجشک که خوردنی است

جورلشمک : تورکجه فارسجا

مص.جور شدن. یکنواخت شدن. همگون شدن. مثل هم شدن. هماهنگ شدن

جورلندیرمک : تورکجه فارسجا

مص.سب.به وسیلة کسی جور کردن. یکنواخت کردن

جورلندیریلمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.یکنواخت گردانیده شدن

جورلنمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.جور شدن. درست شدن. مانند هم شدن

جورله مک : تورکجه فارسجا

مص.جور کردن. درست کردن. یکنواخت کردن. به معنای گاییدن نیز به کار می‌رود

جورله مه : تورکجه فارسجا

ا.مص.گایش. یکسان سازی

جورن : تورکجه فارسجا

ا.سبد کوچک