Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
چچن : تورکجه فارسجا

ا.ص.زیبا. برازنده. خوشایند

چخ صاغل : تورکجه فارسجا

متفاچوخ ساغ اول (بسیار خوب. خیلی خوب) در نظام ارتش ایران تا دورة پهلوی معمول بود که صاحب منصب برای اظهار رضایت از یک سرباز یا یک واحد نظامی ‌می‌گفت: «چخ صاغل» و او یا آنان پاسخ می‌دادند: «ساغیم سرکار (یا جناب)» (سپاس سرکاریا جناب). اکنون به جای چخ صاغل گفته می‌شود: «خیلی خوب» و در پاسخ گفته می‌شود: «سپاس»

چخماخ : تورکجه فارسجا

ا.متفاچاخماق

چخماغ : تورکجه فارسجا

ا.متفاچاخماق

چخير : تورکجه فارسجا

ص.آدم شر

چدوک : تورکجه فارسجا

ا.گربه

چر : تورکجه فارسجا

ا.بیماری اسب. رماتیسم اسب به طوری که اگر عرق کرده و به آن آب بزنند، مبتلاء می‌شود. درد و مرض. واگیر

چراغ : تورکجه فارسجا

ا.متفاچیراق

چربک : تورکجه فارسجا

ا.متفاچلبک

چربی : تورکجه فارسجا

ص.متفامأموری که کارش تعیین محل سکونت ایلچیان در خانه‎های مردم بود. نوعی کاغذ روغنی مورد استفاده در نقاشی تبریز در سدة 16 میلادی

چرپلنگ : تورکجه فارسجا

ا.بادبان.بادبادک

چرتک : تورکجه فارسجا

ا.چگیردک

چرتکه : تورکجه فارسجا

ا.متفاچورتکه

چرتمک : تورکجه فارسجا

مص.زیر حرف خود زدن. جر زدن. از زیر چیزی درآمدن. تیغ زدن. خراش دادن. زخمی‌کردن. با سر سوزن شیار دادن پوست. نوک تیز کردن مداد. تراشیدن. با سخنان کنایه آمیز نیش زدن. اشتباه کردن. منحرف شدن. از جا در رفتن. سکندری خوردن

چرتمه : تورکجه فارسجا

ا.مص.جرزنی. تیغ زنی

چر توتماق : تورکجه فارسجا

مص.مبتلاء شدن اسب به بیماری چر. آت چری

چرتیک : تورکجه فارسجا

ا.جای زخم. سیکاتریس. درز. بریده. شکاف

چرتیک آچماق : تورکجه فارسجا

شکافتن. خراش دادن

چرتیکله مک : تورکجه فارسجا

مص.خراش دادن

چرتیلمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.خراش داده شدن. مختصر شکاف داده شدن. تراشیده شدن. نابود شدن. از بین رفتن. از جا در رفتن

چرجی : تورکجه فارسجا

ا.متفاچرچی

چرچر : تورکجه فارسجا

ا.حالتی از برف ملایم که باد دانه‌های برف را به اینسو و آنسو می‌برد

چرچی : تورکجه فارسجا

ص.فروشندة دوره گرد. پیله ور

چرچیل : تورکجه فارسجا

ا.پراکنده کردن محصول به شکل دایره در خرمن برای بوجاری

چرچیوه : تورکجه فارسجا

ا.[فا.چارچوبه]کادر. قاب. محدوده