Multilingual Turkish Dictionary تورکجه فارسجا

دارتینماق : تورکجه فارسجا

مص.خود را از چیزی رها کردن. تقلّا کردن. کلنجار رفتن. کش و واکش کردن. خود را به طرف چیزی کشیدن. غیرتی شدن

ا.[فا]درختی است که در هندوستان و چین می‌روید. بلندیش تا 5 متر می‌رسد. شاخه‎هایش دراز و باریک و به شکل بوته، برگ آن شبیه به برگ بید و همیشه سبز است. گلهایش سفید و خوشه‎ای، پوست آن که همه قهوه‎ای رنگ و از داروهای خوشبو است.(Cinnamomum.lau)

دارچین ترگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی خوردنی خوشمزه که از افزودن گردوی کوبیده شده و دارچین به آرد سرخ شده تهیه می‌شود

دارچینی : تورکجه فارسجا

ص.به رنگ دارچین. قهوه‎ای دارچینی. یکی از رقص های محلی آزربایجان که دارای آهنگ شاد است. رقصی است که ملودی آن آرام و اغراق آمیز است. در بخش پرقدرت رقص صدای ضربها و کوبشها به وضوح قابل تشخیص است

دارداغان : تورکجه فارسجا

ا.ص.گز. درخت گز. (Milium effusum) پریشان

دارداغان اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاهفت بند. نی که دارای هفت بند باشد

دار دودوک : تورکجه فارسجا

ص.تنگ. تنگ و باریک

دار دوشونجه لی : تورکجه فارسجا

ص.کم شعور. کوته بین. سطحی اندیش

دارسیق : تورکجه فارسجا

ص.خشن

دارغا : تورکجه فارسجا

ا.[مغ]داروخو در زبان مغولی به معنی فشردن، تنگ کردن و به معنای مجازی ممهور کردن است. شبگرد. پاسبان. نگهبان خانه یا اداره. بزرگ و همه کارة محله. محافظ قریه یا شهر. رئیس شبگردان و پاسبان شهر. بزرگتر هر صنف و دسته. سردستة نگهبانان. کلانتر. کدخدای ده. نگهبان. گزمه. رئیس یا مأمور نظارت بر کارهای یک بخش، صنف یا گروه. به صورت داروغه وارد زبان فارسی شده است