Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
دال اطرافلار : تورکجه فارسجا

ا.مر.پاهای چهارپایان

دالاغی سانجماق : تورکجه فارسجا

شستش باخبر شدن

دالاق : تورکجه فارسجا

ا.طحال. سپرز

دالاق اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیامریم نخودی. (Teucrium chamoedrys.lab)

دالا گؤتورمک : تورکجه فارسجا

پس گرفتن. استرداد کردن

دالاما : تورکجه فارسجا

ا.گیاگزنه. گیاهی صحرایی از طایفة نعناع بیشتر در کنار رودخانه‎ها و نهرها می‌روید و بلندیش تا 40 سانتیمتر می‌رسد. برگهایش بیضی و دندانه‎دار و تیغهای ریز مانند مو دارد. هرگاه به برگ آن دست بزنند، تیغهای آن به پوست بدن فرو می‌رود و مادّه‎ای هم از آن مترشح می‌شود که باعث درد و سوزش می‌شود

دالاماز : تورکجه فارسجا

ا.گیاگزنه سفید. پنجه کلاغ. باللی بابا نیز می‌گویند. (Lamium)

دالاماق : تورکجه فارسجا

مص.گزیدن. نیش زدن. گاز گرفتن

دالامیندی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی بازی کول سواری. دو نفر پشت به پشت هم می‌دهند و یکی دیگر را به آسمان می‌گیرد

دالان : تورکجه فارسجا

ا.دالان. راهرو

دالانچی : تورکجه فارسجا

ا.سرایدار. دالاندار

دالانماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.گزیده شدن. نیش خوردن

دالاو : تورکجه فارسجا

ا.زهر هلاهل

دالا وئره : تورکجه فارسجا

ص.سرگردانی

دال اوراغی : تورکجه فارسجا

ا.مر.داس شاخ بری

دالای : تورکجه فارسجا

ا.متفادریا. قول بزرگ. در دورة مغول اموال یا املاکی بود که در اختیار خانها قرار داشت و به مواجب لشکریان اختصاص می‌یافت. آن املاک و رقبات دیوانی که مختص سرکار سلاطین بود، اینجو نام داشت

دالایان : تورکجه فارسجا

ا.دالاییجی

دالایان اوْت : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیادالاما

دالاییجی : تورکجه فارسجا

ص.گزنده

دال بادال : تورکجه فارسجا

ق.پی در پی

دالباسی : تورکجه فارسجا

ا.دال+باسی. شاخه فشار. حالتی که شاخه‎ها از بسیاری میوه‎ها خم شده باشند

دالبای : تورکجه فارسجا

ا.ص.وصی. پرنده‎ای کوچک که برای گرفتن پرندگان شکاری به عنوان طعمه از آن استفاده می‎کنند. کلاهی دوخته شده از چوخا. آلتی که قوشچیان از بال پرندگان می‌بستند تا جانوران شکاری را بدان آواز دهند. قراتغو نیز می‌گویند

دالبند : تورکجه فارسجا

ا.[تر.فا]دال +بند. طنابی که از گردن شتر گذشته و به پشتش می‌بندند

دال بوداق : تورکجه فارسجا

ا.شاخ و برگ

دالبوز : تورکجه فارسجا

ا.متفادالی بوز. پرنده پشت خاکستری. پرستو