Multilingual Turkish Dictionary تورکجه فارسجا

دوشگون : تورکجه فارسجا

ص.ضعيف. رنجور. بيمار. فاسد. پست. رذل. زبون. حقیر. ذلیل. فقیر. از پا افتاده. فلاکت بار. بی‎چیز. نادار. لاغر. نحیف. پیر. فرتوت. افسرده. سست. درمانده. مبتلاء. معتاد. آلوده. شیفته. علاقمند. دلبسته. نازل. کم بهاء

دؤشلشمک : تورکجه فارسجا

مص.سینه به سینه آمدن. سینه به سینه جنگیدن

دؤشلگه : تورکجه فارسجا

ا.اردوگاه. توقفگاه

دوشلگه : تورکجه فارسجا

ا.میراث. سهم

دؤشلو : تورکجه فارسجا

ص.سینه پهن. دلیر. نترس. گردن شق

دؤشلوک : تورکجه فارسجا

ا.پیش بند. سینه بند. جلیقه. (گویش موغان)

دؤشله مک : تورکجه فارسجا

مص.به کسی تنه زدن با شانه. با سینه هول دادن. از سینة کسی چسبیدن. خوردن. بلعیدن

دوشم : تورکجه فارسجا

ا.مبل. هر وسیلة نشستنی

دؤشم : تورکجه فارسجا

ا.تأسیسات

دوشمان : تورکجه فارسجا

ص.در افتاده. درگیر. به صورت دشمن وارد زبان فارسی شده است

دوشمان توْخماغی : تورکجه فارسجا

ص.یار و یاور انسان در برابر دشمن

دوشمان کسیلمک : تورکجه فارسجا

دشمن شدن

دوشمچی : تورکجه فارسجا

ا.مبلساز. مبل فروش

دوشمک : تورکجه فارسجا

مص.افتادن. پایین افتادن. سقوط نمودن. نزول کردن. فرود آمدن. فرو افتادن. هبوط کردن. در افتادن. پیاده شدن. تنزل کردن. کاهش یافتن. ساقط شدن. از مقام افتادن. نزول برف. منزل کردن. اُتراق کردن. توقف کردن. بستری شدن. از پاافتادن. دچار شدن. گرفتار شدن. جور آمدن. به چیزی خوردن و یا موافق بودن. در خور بودن. تعلق گرفتن. مربوط شدن. میل و علاقه نشان دادن. روبرو شدن. تصادف کردن. راست آمدن. شگون داشتن. خیر داشتن. فایده داشتن. گم شدن. به قسمت یا حصه کسی اصابت کردن. جلو یا دنبال کسی افتادن. مشمول شدن. داخل شدن. سقط شدن جنین. غلتیدن. زمین خوردن. فرا رسیدن. روی دادن. اتفاق دادن. برقرار شدن. ضعیف شدن. لاغر شدن. ناتوان شدن. واقع شدن. قرار گرفتن. شایع شدن. پخش شدن. انتشار یافتن. برای اولین بار کاری را شروع کردن