Multilingual Turkish Dictionary

Azerbaijani

Azerbaijani
QABAŞIŞ : Az Turkish Farsi

ا.قابا قولاق

QABCIQ : Az Turkish Farsi

ا.گونی بزرگ. پیاله. همچنین نام نوعی میوه مانند گردو که از پالامود به دست می‌آید

QABCİ : Az Turkish Farsi

ا.متفاقاپوچی

QABÇAQ : Az Turkish Farsi

ا.بوریا

QABÇUQ : Az Turkish Farsi

ا.نوعی کیسه که از گردن آویزند. خورجینی که از پوست دوزند

QABÇURMA : Az Turkish Farsi

ا.آلیاژ آهن و فولاد که شمشیر از آن سازند

QABIĞI QAVUN : Az Turkish Farsi

ا.طالبی

QABIĞINA SIMAMAQ : Az Turkish Farsi

اص.در پوست خود نگنجیدن. مغرورانه رفتار کردن. بیش از حد خوشحال شدن. پر مدعا بودن

QABIQ : Az Turkish Farsi

ا. پوسته. کدو تنبل. پوست. رویه. قشر. پوشش بیرونی. غلاف. ناودانی بر کنار بام برای جمع آوری آب باران و هدایت آن به زمین. به صورت قابوک وارد زبان فارسی شده است

QABIQ : Az Turkish Farsi

پوسته
کدو تنبل
پوست
رویه
قشر
پوشش بیرونی
غلاف
ناودانی بر کنار بام برای جمع آوری آب باران و هدایت آن به زمین
به صورت قابوک وارد زبان فارسی شده است

QABIQ QOYMA : Az Turkish Farsi

ا.پوست اندازی (خزندگان)

QABIQ VERMƏK : Az Turkish Farsi

مص.پوسته پوسته شدن

QABIQ YEYƏNLƏR : Az Turkish Farsi

ا.حشرات چوبخوار

QABIQDAN ÇIXMAQ : Az Turkish Farsi

پوست انداختن. به فلاکت افتادن

QABIQLAMAQ : Az Turkish Farsi

مص.پوست کندن. پوست کردن (میوه وغیره)

QABIQLANMAQ : Az Turkish Farsi

مص.مف.پوست شدن. پوست بستن. کنده شدن پوست چیزی. پوسته شدن. جوش خوردن. پوسته بستن (زخم)

QABIQSAL : Az Turkish Farsi

ص.بشره‎ای

QABIRQA : Az Turkish Farsi

ا.دنده. استخوانهای سینه. کمرگاه. کمر و پهلوی اشیاء (سماور و غیره). به صورت قبرقه و قبرغه وارد فارسی شده است

QABIRQA : Az Turkish Farsi

دنده
استخوانهای سینه
کمرگاه
کمر و پهلوی اشیاء(سماور و غیره)
به صورت قبرقه و قبرغه وارد زبان فارسی شده است

QABIRQA SÖHBƏTİ : Az Turkish Farsi

ا.مر.[تر.عر]گفتگوی طولانی

QABIRQA VERMƏK : Az Turkish Farsi

مص.به پهلو دراز کشیدن. خود را به نفهمی ‌زدن. پشت گوش انداختن

QABIRQALARI ÇIXMAQ : Az Turkish Farsi

اص. نحیف شدن. لاغر شدن

QABIRQALI : Az Turkish Farsi

ص.دنده‎دار. چاق و فربه

QABLAMA : Az Turkish Farsi

ا.جایگیری. ادخال. نوعی ظرف بزرگ از مس و غیره با در و درپوش که چیزی در آن پزند و یا در آن خوراک ریزند. در بازی شیر یا خط برای تعیین برنده، پول را در حالی که به دور خود می‌چرخد، به هوا اندازند. اگر پول بدون چرخیدن به دور خود (فر خوردن) به هوا رود و به زمین آید، باید عمل تجدید شود. در این صورت «قابلمه» است و بازنده می‌تواند از دادن پول خودداری کند. به صورت قابلمه به معنی ظرف وارد زبان فارسی شده است

QABLAMAQ : Az Turkish Farsi

مص.جاگرفتن. گنجیدن