Multilingual Turkish Dictionary تورکجه To Persian(Farsi)

پاس پاس : تورکجه فارسجا

ا.آ.پادری. تکّه کتان یا پارچة زبر و کلفت که برای تمیز کردن کفش جلوی در می‌گذارند

پاس توتماق : تورکجه فارسجا

مص.زنگ زدن. زنگار گرفتن. پاس گرفتن (در ورزش)

پاس ساخلاماق : تورکجه فارسجا

اص.طرفداری کردن

پاس گؤبلک : تورکجه فارسجا

ا.مر.قارچهای آفت زنگ زدگی نباتات. سیاهک گندم

پاسلاندیرماق : تورکجه فارسجا

مص.سب.موجب زنگ زدگی شدن

پاسلانماز چلیک : تورکجه فارسجا

ا.مر.استیل

پاسی آچیلماق : تورکجه فارسجا

اص.اسرار کسی فاش شدن. راز کسی افشاء شدن. سر کسی بر ملا شدن

پاسی چیخماق : تورکجه فارسجا

اص.اسرار کسی فاش شدن. راز کسی افشاء شدن. سر کسی بر ملا شدن

ص.عالی‎ترین مقام لشگری و کشوری در عثمانی (در سابق). رئیس. خان خانان. برای این واژه چند ریشه عنوان شده است: پادشاه فارسی، باش شاد (شاهزاده بزرگ) و باش آغا (سرور بزرگ). به صورت الباشا به معنای تیمسار وارد عربی و به صورت Pacha وارد انگلیسی شده است. [فرهنگ عمید آن را از واژة فارسی پادشاه دانسته ولی به دلیل هم مقام نبودن پاشا و پادشاه و همچنین نادرست بودن اطلاق عنوان پادشاه به سردار جنگی این نظریه اشتباه است. ش]