Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
قوران : تورکجه فارسجا

ص.معمار. نصب کننده. تأسیس کننده. آفریننده. ایجادگر. مونتاژکار

قوْران : تورکجه فارسجا

ا.سلاح

قوْرباز : تورکجه فارسجا

ص.آتشباز

قوْرباجیق : تورکجه فارسجا

ا.آهنی که در وسط سنگ رویی آسیاب گذارند

قورباغا : تورکجه فارسجا

ا.جانجانوری از ردة دوزیستان که 117 گونة آن شناخته شده است. در آب تخم می‌ریزد. بچه‎اش وقتی از تخم بیرون می‌آید، دست و پا ندارد و دارای سربزرگ و دم دراز است و بعد تغییر شکل می‌دهد. قورباغه با وزغ تفاوت دارد چرا که وزغ حرکتش به وسیلة راه رفتن است و جهش ندارد و بعلاوه اینکه مردمک چشم قورباغه برخلاف وزغ گِرد است. از سوی دیگر قورباغه در فک فوقانیش دارای دندان است ولی وزغ غالباً فاقد دندان است. به صورت قورباغه و غورباغه وارد زبان فارسی شده است

قورباغا اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاحشیشه الصفادع. نوعی گیاه که در آب یا باتلاق می‌روید. (Sparganium)

قورباغا بالیغی : تورکجه فارسجا

ا.مر.جاننوعی ماهی استخوان دار که در آبهای گرم و معتدل زندگی می‌کند. (Uranoscopus scaber)

قورباغاجیق : تورکجه فارسجا

ا.جانبچه قورباغه

قورباغا زهری : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیانوعی گیاه باتلاقی با برگی به شکل قلب. (Hydrocharis)

قورباغا گؤز : تورکجه فارسجا

ص.کسی که چشمانش مانند چشمان قورباغه برآمده باشد

قورباغا گؤلونه داش آتماق : تورکجه فارسجا

مص.آب در لانة مورچگان ریختن. ازدحام و سرو صدا ایجادکردن

قورباغه : تورکجه فارسجا

ا.متفاقورباغا

قوربان : تورکجه فارسجا

ا.دوالی باشد که در ترکش دوخته حمایل دار در گردن اندازند به طوری که ترکش پس دوش می‌ماند و گاهی سواران، کمان خود در آن دوال نگاهدارند. کماندان. ترکش. به صورت قربان به همین معنا وارد زبان فارسی شده است

قوْربیگی : تورکجه فارسجا

ا.داروغة سلاح خانه. مسئول اسلحه خانه

قورت : تورکجه فارسجا

ا.جرعه. قلپ. فرو دادن چیزی از گلو

قورت : تورکجه فارسجا

ا.ص.گرگ. جانوری است وحشی و گوشتخوار و شبیه به سگ امّا از او قوی تر و درنده تر. آدم باتدبیر. کاردان. حیله گر. خوانخوار. بی‎رحم

قورت آیاغی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاه پنجه گرگی. (Lycopodium)

قورت ائشن : تورکجه فارسجا

ا.کهیر. نوعی بیماری خارش پوست. (Nettle rash)

قورت ائشنه یی : تورکجه فارسجا

ص.ریخت و پاش. زیرورو. نوعی بیماری که در اثر آن گوشت بدن به صورت تکّه‎های سرخ درمی‌آید

قورتاراجاق : تورکجه فارسجا

ا.منتهی الیه. نقطة پایانی. انتها. پایان. راه نجات

قورتارما : تورکجه فارسجا

ا.مص.نجات. رهایی

قورتارماق : تورکجه فارسجا

مص.تمام کردن. به آخر رساندن. به پایان بردن. تمام شدن. به آخر رسیدن. راحت شدن. نجات یافتن. رهیدن. رستن. رهانیدن. خلاص کردن. خرج برداشتن. تمام شدن قیمت

قورتارمالیق : تورکجه فارسجا

ا.تضمین. خلاصی

قورتار ها قورتاریندا : تورکجه فارسجا

ق.درآخرین مرحلة اتمام. در نقطة آخری. در مرحلة پایانی

قورتاریش : تورکجه فارسجا

ا.رهایی. نجات. رستگاری