Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
قودوروق : تورکجه فارسجا

ص.قودورغان

قودوز : تورکجه فارسجا

ص.هار. خشمگین. آتشی. شرور. زن بیوه. ستمگر

قودوز اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاکتیرا. الیسون زرد. کرد. حشیشه السباع

قودوزلانماق : تورکجه فارسجا

مص.با زن بیوه ازدواج کردن

قودوزلوق : تورکجه فارسجا

ا.دیوانگی. گمراهی

قودوق : تورکجه فارسجا

ا.ص.کرّه خر. بی‎ادب

قودوقچا : تورکجه فارسجا

ا.کرّه خر کوچک

قودوقلاماق : تورکجه فارسجا

مص.کرّه زاییدن خر. اصطلاحی تحقیر آمیز برای بچه‎دار شدن کسی

قودوقلانماق : تورکجه فارسجا

مص.بی‎ادبی کردن. بی‎ادبانه رفتار کردن. خود را لوس و ننر کردن

قودوقلوق : تورکجه فارسجا

ا.بی‎نزاکتی. بازداشتگاه. زندان. محل نگهداری کرّه خر

قودو قودو : تورکجه فارسجا

ا.مراسم آزربایجانی که در فصل بهار پس از بارندگی طولانی «قودو» را با پارچة سرخ رنگ آرایش می‌دهند و می‌گردانند و برای طلوع آفتاب ستایش می‌کنند. در هنگام خشکسالی «قودو» را با علف سبز و شاخه‎های تر می‌آرایند و در حالیکه آواز می‌خوانند آن را می‌گردانند. گویا قودو مظهر خدای آفتاب یا بارن و روح بوده است

قودومان : تورکجه فارسجا

ص.دیوانة خشک مغز

قوْر : تورکجه فارسجا

ا.سلاح. اخگر. گر. ذرّه‎های آتشین که از تنور بیرون می‌آید و یا از زیر ماشین سنگ زنی و برش آهنگری بیرون می‌پرد. سلاح. جبه. به همین صورت «قور» به معنای سلاح و به صورت «گُر» به معنای اخگر وارد فارسی شده است. تعبیر گُر گرفتن نیز از همین ریشه پدید آمده است

قوْر : تورکجه فارسجا

ا.کمربند. چنة دیوار و اساس و بنیان. حلقه نشستن اهل سور و جشن. مثل و کفو. نشانه‎ای که از طلا و نقرة مدوّر ساخته و بر سر چوب قاباق نصب کنند

قوْرا : تورکجه فارسجا

ا.انگور نارس. دانة انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده و آن به واسطة ترترات اسید که دارد از عوامل مبرده به شمار می‌رود. به صورت غوره وارد زبان فارسی شده است

قوْرا : تورکجه فارسجا

ا.قور

قوْرابا : تورکجه فارسجا

ا.آبغوره. افشره انگور. آش غوره. آشی که در آن غوره یا آب غوره ریخته باشند. به صورت غوره با و غوربا یا غوروا وارد زبان فارسی شده است

قوْرا باشی : تورکجه فارسجا

ا.غوره را گویند که بعد از چیدن انگور، بار دوم در یکسال به ثمر برسد

قورابیه : تورکجه فارسجا

ا.[عر.قرابیه]نوعی شیرینی که از مغز بادام یا گردو می‌پزند

قوْرا بیشیرن آی : تورکجه فارسجا

ا.ماه انگورپزان. گرمترین ماه تابستان. تقریباً مرداد ماه

قوْراجاناق : تورکجه فارسجا

ا.شراره

قوْرادا : تورکجه فارسجا

ا.[عر.قراضه]خرده ریز

قوْرا دوگن آی : تورکجه فارسجا

ا.ماه آبغوره گرفتن. تقریباً تیرماه

قوراشدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.نصب کردن. سوار کردن قطعات. متناسب با هم چیدن. مونتاژ کردن. جعل کردن. از خود بافتن

قوراشماق : تورکجه فارسجا

مص.متناسب بودن. با هم جور بودن. به هم آمدن