Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
چیراق : تورکجه فارسجا

ا.وسیلة نورانی کردن که با نفت، گاز یا برق و باطری روشن می‌شود. در زمان قدیم که نور و روشنایی عنصری مقدس شمرده می‌شد، مردم آزربایجان به چراغ سوگند می‌خوردند. به صورت چراغ وارد زبان فارسی شده است. شاگرد. پادو

چیراقچی : تورکجه فارسجا

ا.چراغ دار. چراغ ساز. چراغ فروش

چیراق سؤنمک : تورکجه فارسجا

اص.از دست دادن فرزند

چیراق سفته سی : تورکجه فارسجا

ا.دشت اول فروش پس از روشن شدن چراغها یا هنگام شب

چیراق قوْیما : تورکجه فارسجا

ا.مر.مراسم عروسی قبل از روز مقرّر

چیراقمان : تورکجه فارسجا

ا.قندیل

چیراللیق : تورکجه فارسجا

ا.قسمتی از خانه که جهیزیة دختر را در آنجا نگهداری کنند

چیرای : تورکجه فارسجا

ا.چهره. شکل. رخساره

چیرپدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.سب.کوباندن. به وسیلة کسی دیگر گردگیری کردن. تکاندن. تکان دادن

چیرپک : تورکجه فارسجا

ا.کهنة بچه

چیرپما : تورکجه فارسجا

ا.مص.تکان. کوبش

چیرپماق : تورکجه فارسجا

مص.تکاندن. تکان دادن. کوبیدن. زدن. به هم زدن. به هم کوبیدن. چوب زدن برای گردگیری. گرد گیری کردن. غبارروبی کردن. پرت کردن و زدن به چیزی. تپیدن. به تپش افتادن (قلب). ربودن. دزدیدن

چیرپی : تورکجه فارسجا

ا.خس و خاشاک. خرده چوب. شاخه خشک درخت. جاروی درست شده از ترکه. چوبی که با آن پشم را می‌زنند. نخی که بناها برای اطمینان از راستی دیوار بصورت افقی بکشند

چیرپیچی : تورکجه فارسجا

ا.کاذر. قصار

چیرپیشدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.سب.به هم انداختن. به منازعه واداشتن. به سرقت بردن. دزدیدن. ربودن

چیرپیشما : تورکجه فارسجا

ا.مص.زد و خورد

چیرپیشماق : تورکجه فارسجا

مص.زد و خورد کردن. کتک کاری کردن. منازعه کردن

چیرپیشیلماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.مورد تصادف واقع شدن

چیرپیلماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.زده شدن. به چیزی خوردن. گردگیری شدن. با زدن چوب تکان دادن. به شدت زمین خوردن. بسته شدن در با ضربه و صدای محکم

چیرپینتی : تورکجه فارسجا

ا.تپش. خلجان. ضربان. پر و بال زنی. دست و پا زنی. تلاطم

چیرپیندیرماق : تورکجه فارسجا

مص.سب.به هیجان آوردن. به ضربان واداشتن. به تپش آوردن

چیرپینماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.تپیدن. به هیجان آمدن. شدت یافتن ضربان قلب. بال به هم زدن. پرپر زدن. دست و پا زدن. تقلّا کردن. تلاش کردن. خود را تکان دادن (برای ریختن گرد و خاک و غیره). به هم خوردن در با ضربه

چیرپینب دورماق : تورکجه فارسجا

اص.به دست و پا زدن ادامه دادن

چیرپینیش : تورکجه فارسجا

ا.چیرپینتی

چیرت : تورکجه فارسجا

ا.صدای خفیف شکستن چیزی. صدای جرقه