Multilingual Turkish Dictionary

Azerbaijani To Persian(Farsi)

Azerbaijani To Persian(Farsi)
QARIŞLANMAQ : Az Turkish Farsi

مص.مف.با وجب اندازه گرفته شدن

QARIŞMA : Az Turkish Farsi

ا.مص.آمیزش. اختلاط. مداخله. به هم خوردگی

QARIŞMAQ : Az Turkish Farsi

مص.آمیختن. دخالت کردن. مداخله کردن. مخلوط شدن. ترکیب شدن. شرکت کردن. مشارکت داشتن. به هم خوردن. مغشوش شدن. ژولیده شدن. آلوده شدن. گل آلود شدن. خراب شدن. بد شدن

QARIŞMAQ : Az Turkish Farsi

آمیختن
دخالت کردن
خراب شدن
بد شدن

QARIŞMIŞ : Az Turkish Farsi

ص.مخلوط. درهم. به صورت قاراشمیش و قارشمیش وارد زبان فارسی شده است

QARIŞQA : Az Turkish Farsi

ا.جانمورچه. حشرة ریز که در زیرزمین برای خود لانه می‌سازد و به طور جمعی زندگی می‌کند. دارای سر بزرگ و کمر باریک و نسبت به جثة خود بسیار قوی و پرزور است چنانکه چندین برابر وزن خود را بار برمی‌دارد. نوعی از آن پردارد و پرواز می‌کند و آن را آغ قاریشقا می‌نامند و نوعی دیگر که آن را آتلی قاریشقا می‌نامند، پاهای دراز دارد و خیلی تند حرکت می‌کند. نوع دیگر کمی ‌درشتتر و سر قرمز دارد که آن را نیز به همین علت یزید قاریشقاسی یا عمر قاریشقاسی می‌نامند

QARIŞQA BUĞDASI : Az Turkish Farsi

ا.مر.گیاگله‎دار. Agropyron patulum Trin)

QARIŞQA SEVƏR : Az Turkish Farsi

ا.مر.جانمرغ مگس خوار

QARIŞQA YEYƏN : Az Turkish Farsi

ا.مر.جانمورچه خوار. جانوری است دارای چهار دست و پا و پوزة دراز و باریک و زبان دراز و چسبناک و دم پرمو. Achirna aculeata, mymecophagous)

QARITMAQ : Az Turkish Farsi

مص.پیر کردن. از طراوت انداختن. دختر را به شوهر ندادن و در خانه نگهداشتن

QARIXDIRILMAQ : Az Turkish Farsi

مص.مف.به اشتباه انداخته شدن

QARIXDIRMAQ : Az Turkish Farsi

مص.سب.به شتاب واداشتن. دستپاچه کردن

QARIXMA : Az Turkish Farsi

ا.مص.اشتباه. دستپاچگی

QARIXMAQ : Az Turkish Farsi

مص.اشتباه کردن. سردرگم کردن. دستپاچه شدن. (گویش اردبیل)

QARIXMAQ : Az Turkish Farsi

اشتباه کردن
سردرگم کردن
دستپاچه شدن(گویش اردبیل)

QARIZAN : Az Turkish Farsi

ص.بسیار سالخورده

QARLAMAC : Az Turkish Farsi

ا.نوعی خوردنی که از ترکیب برف و شکر درست شده باشد

QARLAMAQ : Az Turkish Farsi

مص.برف باریدن

QARLAMAQ : Az Turkish Farsi

برف باریدن

QARLANMAQ : Az Turkish Farsi

مص.برفی شدن هوا. با برف پوشیده شدن

QARLANQUÇ : Az Turkish Farsi

ا.قیرلانغیج. همچنین ابزاری است که به پاها نصب کنند تا در برف به راحتی طی طریق نمایند

QARLAŞMAQ : Az Turkish Farsi

مص.برفی شدن. به شکل برف درآمدن. برف بازی کردن. با همدیگر برف بازی کردن

QARLIĞAC : Az Turkish Farsi

ا.قیرلانغیج

QARLIĞAN : Az Turkish Farsi

ا.گیانوعی گل گوهی که تا آب شدن برفها گل می‌دهد

QARLIQ : Az Turkish Farsi

ا.جایی که برف زیاد می‌بارد. برف خیز. برفی. نوعی پوشش صورت برای محافظت از برف. نام یکی از طوایف تورک