Multilingual Turkish Dictionary

Azerbaijani To Persian(Farsi)

Azerbaijani To Persian(Farsi)
SULANDIRMAQ : Az Turkish Farsi

مص.آبکی کردن. رقیق کردن. آب انداختن (دهان). حق و حساب دادن

SULANMAQ : Az Turkish Farsi

مص.مف.آبیاری شدن. آب پاشی شدن. آب داده شدن. خیس خوردن. آبدار شدن. رسیدن میوه

SULANMAQ : Az Turkish Farsi

آبیاری شدن
آب پاشی شدن
آب داده شدن
خیس خوردن
آبدار شدن
رسیدن میوه

SULAQ : Az Turkish Farsi

ا.مسیر رود. رودخانه. زمین همیشه پر آب. آبدار. مرطوب. پرآب. مرداب. باتلاق. آبگیر. ظرف کوچک آب

SULAQ : Az Turkish Farsi

مسیر رود
رودخانه
زمین همیشه پر آب
آبدار
مرطوب
باتلاق
آبگیر
ظرف کوچک آب

SULAŞMAQ : Az Turkish Farsi

مص.آب بازی کردن. آب انداختن. آبکی شدن

SULAŞMAQ : Az Turkish Farsi

آب بازی کردن
آب انداختن
آبکی شدن

SULATMAQ : Az Turkish Farsi

مص.سب.باعث آب بازی و یا آب پاشی شدن

SULÇA : Az Turkish Farsi

ا.جانبچه ماهی

SULÇA : Az Turkish Farsi

بچه ماهی

SULEYİ QABAQ : Az Turkish Farsi

ا.مر.گیانوعی کدو که به شکل گلابی است

SULTAN : Az Turkish Farsi

ا.[عر] جانپادشاه. همچنین نام نوعی ماهی. به معنای پادشاه با همین تلفظ از طریق وارد زبان تورکی وارد زبان انگلیسی شده است

SULTAN BÖRKÜ : Az Turkish Farsi

ا.مر.گیابستان افروز. تاج خروس هندی. تاج خروس سه رنگ. دم کردة دانه‎های سیاه و عدسی شکل آن برای در سینه و سرما خوردگی خوب است. بیگ بورکو نیز می‌گویند

SULTAN SEVDİ : Az Turkish Farsi

ا.مر.گیاشاه پسند. گلی است زیبا به رنگهای سرخ و سفید و زرد و بنفش، ریز و درشت، بوتة آن دارای ساقه‎های خاکی رنگ شبیه به چوب، برگهایش بیضی و دندانه‎دار، از گلهای زینتی است و تخم یا قلمة آن را در باغچه و گلدان می‌کارند. سو نرگیزی نیز می‌گویند

SULTAN SİMUZ : Az Turkish Farsi

ص.قد.گنده. فربه. چاق و چله

SULTANİM : Az Turkish Farsi

ا.ملکه. بانوی محترم

SULU : Az Turkish Farsi

ص.آبدار. پرآب. مرطوب. نمناک. خیس. تر. آبکی. رقیق. آبرومند. باشرم و حیاء

SULU : Az Turkish Farsi

آبدار
پرآب
مرطوب
نمناک
خیس
تر
آبکی
رقیق
آبرومند
با شرم وحیاء

SULU BOYA : Az Turkish Farsi

آب و رنگ

SULU NAMAZ : Az Turkish Farsi

نماز با وضو

SULU NAMAZ : Az Turkish Farsi

نماز با وضو

SULUQ : Az Turkish Farsi

ا.ص.خورجینی که سابقاً در سفر همراه می‌برده‎اند. چیز آبدار. آبگير. باتلاق. آبسه. تاول. رقیق. محصول لبنی شبیه پنیر که از اولین شیرگوسفند تهیه می‌کنند. شیر روزهای آغازین زایش دام را در داخل پرده‎ای که همراه نوزاد از بدن دام خارج می‌شود ریخته، سپس آن را زیر خاکستر و آتش گرم نهاده و پس از چند دقیقه پختن، به مصرف می‌رسانند. دهنة اسب. نفس

SULUQ ALMAQ : Az Turkish Farsi

مص.نفس کشیدن. دم زدن

SULUQÇU : Az Turkish Farsi

ا.سقا. آب آورنده

SULUQÇU : Az Turkish Farsi

سقا
آب آورنده