تورکجه To Persian(Farsi)
یاپیشماق : تورکجه فارسجا
مص.چسبیدن. متصل شدن. ملحق شدن. ملصق شدن. پیوستن. گرفتن. چنگ زدن. تماس گرفتن. مربوط شدن. سماجت کردن. اصرار ورزیدن. سرایت کردن (بیماری)
ياپيشيق : تورکجه فارسجا
ص.متصل. چسبیده. به هم پیوسته. دلپذیر. خونگرم
یاپیق : تورکجه فارسجا
ص.هموار. مسطح. پهن و تخت
یاپیقماق : تورکجه فارسجا
مص.یاپیخماق
یاپیلداق : تورکجه فارسجا
ص.کسی که سرو وضع آشفته دارد. سازنده. احداث کننده
یاپیلماق : تورکجه فارسجا
مص.مف.چسبانده شدن نان به تنور. انجام داده شدن
یاپیلمیش : تورکجه فارسجا
ص.ساخته شده. بنا شده. انجام یافته. برای پختن به تنور چسبانده شده (نان)
یاپیلیش : تورکجه فارسجا
ا.احداث. انجام. بنیه
یاپیم : تورکجه فارسجا
ا.تولید. آفرینش. ساخت
یاپینتی : تورکجه فارسجا
ا.اثر
یاپینجاق : تورکجه فارسجا
ا.گیانوعی انگور سفید خالدار
یاپینجی : تورکجه فارسجا
ا.یاپانجی
یاپینماق : تورکجه فارسجا
مص.به دست گرفتن. بر خود پوشیدن
یاپ یوپ : تورکجه فارسجا
ا.دوز و کلک
یات : تورکجه فارسجا
ا.وسیلة دفاعی مانند زره و سپر
یاتا : تورکجه فارسجا
ا.مسطح. صاف
یاتاپ : تورکجه فارسجا
ا.[رو.فر]تبعید. تحت نظر ( در روسیة تزاری)
یاتاجاق : تورکجه فارسجا
ا.لوازم خواب. محل خواب
یاتار : تورکجه فارسجا
ا.سمت و جهت خواب (خواب پرزهای فرش و مو و غیره). حالتی که مو به طرفی مال است. موقع خواب شبانه. خواب آلود
یاتار قالخار : تورکجه فارسجا
ا.مر.آسلان پیسلان. (گویش روستای سیدبیگ بستان آباد)
ياتاغان : تورکجه فارسجا
ص.خواب آلود. پرخواب. اسلحة سرد برنده شبیه چاقو و دشنه و خنجر که نوک برندة آن همطراز اسلحه است. خوابنده. تکیه گاه دو تکّه محورهای گردنده به شکل دو نیم استوانه از جنس فلز نرم مخصوص که بین محور بدنه دستگاه قرار میگیرد. هریک از دو حلقه یا نیم دایرهای که با استفاده از آن، بازوهای توپ یا قوپوز روی عراده محکم میشود
یاتاغان ایلانلار : تورکجه فارسجا
ا.افعیها (پیتون، بوا و آناکوندا)
یاتاق : تورکجه فارسجا
ا.محل خواب. رختخواب. تختواب. بستر. لانه. آشیانه. استراحتگاه رمة گوسفند و دام. آغل. طویله. اتاق خواب. محلی در روستاهای ییلاقی که شبها. گله را آنجا میخوابانند. تختخواب. پاس. نگهبانی. بستر (رودخانه). حوضة (دریاچه و آبگیر). پاتوق. محل زندگی عدة زیادی از حیوانات (شیرگاه). یاتاقان. بلبرینگ. رگه و ذخایر معدنی و کانی. تکیه گاه. ذخیره. اسبی که ذخیره نگهدارند تا آن را به جای اسب گم شده یا تباه شده بگذراند. ابزار یا اسبابی که ذخیره نگاهدارند تا آن را به جای تباه شدة آن نهند. به صورت یدک به معنای ذخیره و یتاق به معنای خوابگاه و پاس و نگهبانی وارد زبان فارسی و به صورت الیطق وارد زبان عربی شده است
یاتاقان : تورکجه فارسجا
ا.یاتاغان
یاتاقچی : تورکجه فارسجا
ص.عسس. شحنه
- Azerbaijani
- Azerbaijani To Azerbaijani
- Azerbaijani To English
- Azerbaijani To Persian(Farsi)
- Turkish
- Turkish To Turkish
- Turkish To English
- Turkish To Germany
- Turkish To French
- English
- English To Azerbaijani
- English To Turkish
- Germany
- Germany To Turkish
- French
- French To Turkish
- تورکجه
- تورکجه To Persian(Farsi)
- تورکجه To تورکجه
- Persian(Farsi)
- Persian(Farsi) To Azerbaijani