Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه

تورکجه
لاپ لاپ : تورکجه فارسجا

ق.مات و مبهوت. حیران

لاپاتقا : تورکجه فارسجا

ا.[رو. Лапотка. استخوان پشت شانه]نوعی بیل که سر آن به شکل طاق شکسته می‎باشد. نوعی بیل که برای جمع کردن آشغال به کار می‌آید و برای بیل زدن زمین خوب نیست

لاپارلاپار : تورکجه فارسجا

ق.قطعات درشت (برف). لکّه لکّه. پارچه پارچه

لاپاق : تورکجه فارسجا

ا.نامی دیگر برای بازی کباب کباب. با این تفاوت که اگر بازیکنی روی دست بازیکن دیگر بزند، یک سیلی هم به او خواهد زد. (گویش روستای بیرقاوا بستان آباد)

لاپالاپا : تورکجه فارسجا

ق.قطعات درشت (برف)

لاپان : تورکجه فارسجا

ا.وسیله‎ای برای باز کردن خمیر نانوایی

لاپپادان : تورکجه فارسجا

ق.به طرز ناگهانی. غیرمنتظره. غیرمترقبه. بی‎مقدمه

لاپچین : تورکجه فارسجا

ا.چکمة ساقه بلند که ساق آن روی هم سوار می‌شود و با بند بسته می‌شود. دم پایی. کفش راحتی

لاپدان : تورکجه فارسجا

ق.غفلتاً

لاپدان لاپا : تورکجه فارسجا

ق.لاپپادان

لاپیتقا : تورکجه فارسجا

رو. لاپاتقا

لاتاییر : تورکجه فارسجا

ا.[عر.لاطلائلات]مزخرفات

لات لوت : تورکجه فارسجا

ا.اراذل و اوباش. کسی که چیزی ندارد. فقیر. بی چیز. به صورت Lat lut وارد زبان فارسی شده است

لاتن چیچگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاگل لادن. (Tropaelum)

لاتیقون : تورکجه فارسجا

ا.[عر.راحت الحلقوم]نوعی از شیرینی که با نشاسته و شکر درست می‌کنند

لاچین : تورکجه فارسجا

ا.ص. اصل این واژه ایلاچین است. شاهین شکاری. شاهین سفید نر. شدید. تند. سخت. چشم تند. یکی از طوایف قدیمی ‌تورکان که امیر خسرو دهلوی از این طایفه است. اکنون نیز قوم بزرگی به نام لاچین در افغانستان و منطقة بغلان و همچنین آزربایجان زندگی می‌کنند

لاخ : تورکجه فارسجا

ص.لق. لغ. گشاد.شل. گندیده. فاسد شده

لاختا : تورکجه فارسجا

ا.ص.[فا.لخته]دلمه. گوشتالو. چاق

لاخ تاخ : تورکجه فارسجا

ا.شئی یا مکان خراب و از کار افتاده

لاختالاماق : تورکجه فارسجا

مص.لخته کردن. دلمه کردن. منعقد کردن خون. بندآوردن خون

لاختلانماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.لخته شدن. دلمه شدن. منعقد شدن. بندآمدن خون. گوشتالو شدن. چاق شدن

لاخشاق : تورکجه فارسجا

ص.شل و ول. به صورت لخشک وارد زبان فارسی شده است

لاخلاتماق : تورکجه فارسجا

مص.لق کردن. در جا تکان دادن. شل کردن

لاخلادیلماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.به وسیلة دیگری لق شدن. شل شدن

لاخلاشدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.لق کردن. شل کردن