Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه

تورکجه
بنزه مک : تورکجه فارسجا

مص.شباهت داشتن. شبیه بودن. نظیر بودن. مانند بودن. همگون بودن

بنزه مه : تورکجه فارسجا

ا.مص.شباهت. همانندی

بنزه‌ييش : تورکجه فارسجا

ا.شباهت. همگونی

بنک چیچگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاکرسون هندی. همچنین بنک به نوعی قماش گفته می‌شود که بوم آن اطلس و بر آن گلهای زر بود

بنکزمز : تورکجه فارسجا

قد.غیرشبیه. همان بنزمز است

بنك : تورکجه فارسجا

ا.نشانه. لکّه. خال

بنگ : تورکجه فارسجا

ا.[فا] گردی که از مخلوط برگها و سرشاخه‎های تازة گلدار شاهدانه می‌گیرند و به واسطة مواد سمّی‌ که دارد، مخدر است و آن را مانند توتون در سر قلیان یا چپق می‌ریزند و تدخین می‌کنند. مایع آن «بنگاب» را مانند مسکرات می‌نوشند. چرس

بنگ اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاشاهدانه. گیاهی است یکساله شبیه به گزنه که بلندیش تا 2 متر می‌رسد، برگهایش دراز، دانه‎هایی به اندازة فندق دارد که روغنی و بدبو است و از آن روغنی می‌گیرند که به مصرف صابون می‌رسد. از سر شاخه‎های گلدار آن بنگ و چرس گرفته می‌شود و کلمة حشیش نیز به سرشاخه‎های گلدار و همچنین فرآورده‎های آن اطلاق می‌شود. کنویر اوتو و شادانا نیز می‌گویند

بنگرک : تورکجه فارسجا

ا.زَهره

بنگرگی پاتلاماق : تورکجه فارسجا

اص.زهره ترک شدن

بنگین : تورکجه فارسجا

ا.ص.ابدی. جاودان

بنلی : تورکجه فارسجا

ص.خالدار. نشاندار

بنؤوش : تورکجه فارسجا

ص.بنفشه‎ای. به رنگ بنفش

بنؤوشه : تورکجه فارسجا

ا.گیابنفشه. گیاهی است کوتاه، دارای ساقه‎های باریک و برگهای متناوب، گلهایش کوچک و به رنگ بنفش یا آبی یا زرد و دارای پنج گلبرگ، در باغچه‎ها می‌کارند و در بهار پیش از سایر گلها می‌رسد. عطر آن را می‌گیرند. نوعی از آن که گلهای بنفش دارد، گل آن در طب به عنوان ملیّن به کار می‌رود. نوعی بازی دسته جمعی دخترانه و پسرانه. (گویش خوی). همچنین نوعی رقص آزربایجانی است. رقصی است بسیار ظریف که جوانی و شیطنت را تمثیل می‌کند. این رقص در اصل توسط خانمها هم به صورت آرام و هم با سرعت تند، به صورت یک نفره یا دو نفره اجرا می‌شود. ملودی آن لیریک و تمپو آن ملایم و موسیقی آن
6 است. در سال 1910 آفریده شده است

بنؤوشه اوْیونو : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی بازی کودکانه

بنیز : تورکجه فارسجا

ا.چهره. صورت. ظاهر. رخ. رخسار

بنیزچی : تورکجه فارسجا

ا.صورتگر. نقاش

بنیزچیلیک : تورکجه فارسجا

ا.صورتگری. نقاشی

بو : تورکجه فارسجا

ا.← بووه

بو آرادا : تورکجه فارسجا

در این اثناء. در این موقع. در این هنگام. در این میانه

بو آیاق : تورکجه فارسجا

همین بار. همین نزدیکی

بو آیاقدان : تورکجه فارسجا

از این قرار

بواسیر اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاگیاهی دارای برگهای چسبیده به زمین و گلهای زردی است که برای بواسیر مفید است

بوببی : تورکجه فارسجا

ا.← بیببی