Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه

تورکجه
انشیشمک : تورکجه فارسجا

مصبا ناله گریه کردن. هق هق گریستن

انغال : تورکجه فارسجا

انوعی تیر که بزرگتر از تیر متعارف است و پیکان آن پهن و بزرگ و مخصوص شکار حیوانات وحشی است

انقره : تورکجه فارسجا

اپیکار. شکار و تکالیف دیوانی

انک : تورکجه فارسجا

ااسب باری. اسب بارکش. پلاک و لوحه. علامتی که به گوش حیوان نصب می‌کنند. انگ

انکیز : تورکجه فارسجا

امزرعه‎ای که حاصل آن تازه برداشته شده و خاشاک آن بر زمین مانده باشد

انکا : تورکجه فارسجا

قدبه او

انکارلیق : تورکجه فارسجا

اعلامت نفی

انکاری انکار : تورکجه فارسجا

ا.مرنفی در نفی

انکرک : تورکجه فارسجا

ا جاننوعی مار سیاه رنگ و بسیار خطرناک به درازی 50 تا 60 سانتیمتر که در مناطق گرم و سنگی زندگی می‌کند. سرش تقریباً مثلثی است. (Vipera aspis)

انکرک اوْتو : تورکجه فارسجا

ا.مرگیا)اخیون. هوه جوه. احیون. هواجوا. رأس الافعی. گل افعی. گیاهی است شبیه به گل گاوزبان، بیخ آن ستبر و سیاه رنگ، در طب قدیم برای دفع اخلاط سینه و معالجة مار و عقرب گزیدگی به کار می‌رفت. (Echium vulgare.bor)

انگ : تورکجه فارسجا

اچانه. زنخدان. فک پایین. علامت و نشانه‎ای که روی مال التجاره می‌زنند. لوحه‎ای که به گردن حیوان می‌آویزند. داغ یا چاکی که بر گوش گوسفند یا بُز می‌زنند. به همین صورت و به معنای «افتراء» وارد زبان فارسی شده و اصطلاح «انگ زدن» نیز از همین ریشه پدید آمده است

انگ آلتی : تورکجه فارسجا

ا.مرزیر چانه. زیر زنخدان

انگ انگه وئرمک : تورکجه فارسجا

چانه را شل کردن. لاس زدن

انگبو : تورکجه فارسجا

ا.[فا]انگبین. شهد

انگج : تورکجه فارسجا

اتنبوشه. لوله سفالی که در زیرزمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می‌برند. لوله. ناو. انگ. محل تقسیم آب محلات. نام محله‎ای در شهر تبریز

انگدوش : تورکجه فارسجا

امیلة آهنی که سرش مدوّر است و برای به هم زدن آتش کورة آهنگری به کار می‌رود

انگرک : تورکجه فارسجا

ابیماری پنهان. (گویش اردبیل)

انگز اونگز : تورکجه فارسجا

اچیزها و یا سخنان بی‎ارزش

انگل : تورکجه فارسجا

اانگل. طفیلی. مزاحم. ناملایمات. بیماری. مانع

انگله مک : تورکجه فارسجا

مصداغ زدن یا علامت زدن بر حیوان به منظور شناخته شدن

انگلله مک : تورکجه فارسجا

مصمزاحمت ایجاد کردن. بیمار شدن. کارشکنی کردن

انگلیس دوزو : تورکجه فارسجا

ا.مر← آجی دوز

انگنک : تورکجه فارسجا

اتشت برای شستن لباس. لگن سفالین

انگ وئرمک : تورکجه فارسجا

مصپرحرفی کردن. پرچانگی کردن

انگوش : تورکجه فارسجا

صناسزایی است در خوی