Multilingual Turkish Dictionary تورکجه فارسجا

قیزقیتلانماق : تورکجه فارسجا

مص.از انجام کاری خودداری کردن به علت ترس از مجازات و رسوایی

قیزقین : تورکجه فارسجا

ص.تندرو. افراطی. حشری. سوزان. دو آتشه. داغ. باحرارات. پرشور. شدید. تب آلود. جفت طلبی حیوانات. هیجان جنسی

قیزقین بولود : تورکجه فارسجا

ا.ابری از گرد و غبار که از دهانة آتشفشان برخیزد

قیز کیلیمی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی گلیم آراسته که دختران عشایر می‌بافند

قیزلار آغاسی : تورکجه فارسجا

ا.مر.خواجه باشی حرمسرا

قیزلار بولاغی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی رقص آزربایجانی. چشمه‎ای که در این رقص بدان اشاره می‌رود، در نزدیکی نخجوان واقع است. دختران در این محل جمع شده و ضمن خواندن تصنیف و نواختن، می‌رقصیدند. رقص «قیزلار بولاغی» نیز در این محل به وجود آمده است. سرعت رقص متوسط است. بسیار لیریک و ظریف است. ترتیب حرکات آن دور زدنهای زیاد و یا روانه شدن درطول یک خط می‌باشد

قیزلارخانی : تورکجه فارسجا

ا.مر.سرور دختران. (ناد)

قیزلانماق : تورکجه فارسجا

مص.صاحب فرزند دختر شدن

قیزلیق : تورکجه فارسجا

ا.دوشیزگی. بکارت. دخترخوانده. نادختری

قیزما : تورکجه فارسجا

ا.گرمی. هیجان. خشم

قیزماجا : تورکجه فارسجا

ا.رفتار منتهی به خشم

قیزمار : تورکجه فارسجا

ص.تفت. بسیار گرم. پرحرارت. سوزاننده

قیزماق : تورکجه فارسجا

مص.گرم شدن. داغ شدن. تفتیدن. تحریک شدن. جوش آوردن (کسی). به خشم آمدن. عصبانی شدن. به هیجان آمدن. به جنب و جوش افتادن. به تب و تاب افتادن. فحل آمدن (حیوانات). هار و تهییج شدن حیوانات در موقع جفت طلبی. اعتماد کردن. اطمینان خاطر یافتن