تورکجه فارسجا
خامسیتما : تورکجه فارسجا
ا.مص.اغفال
خامسیتماق : تورکجه فارسجا
مص.گول زدن
خاملاتماق : تورکجه فارسجا
مص.سب.باعث کوفتگی عضلات خود و یا دیگری شدن
خاملاشماق : تورکجه فارسجا
مص.کوفته شدن (بدن)
خاملاماق : تورکجه فارسجا
مص.دچار کوفتگی عضلات شدن. دچار گرفتگی عضلات شدن. اغفال کردن. خام شدن
خاملیق : تورکجه فارسجا
ا.خامی. نپختگی. نارسی. ناآزمودگی. بیتجربگی
خام مال : تورکجه فارسجا
مواد اولیه
خامنا : تورکجه فارسجا
ا.ابریشم خام. نام شهری در منطقة گونئی آزربایجان که به صورت خامنه نوشته میشود
خاموت : تورکجه فارسجا
ا.خاموت. قلادة نرمی که بر گردن اسب درشکه و گاری یا گاوآهن میگذارند. آرماتور نازکی که به دور آرماتور میپیچند
خاموتچی : تورکجه فارسجا
ص.کسی که به کار تهیه و یا فروش خاموت مشغول است
خاموتلاماق : تورکجه فارسجا
مص.خاموت گذاشتن به عرابه و درشگه. خاموت بستن به اسب
خاموتلانماق : تورکجه فارسجا
مص.مف.بسته شدن اسب به عرابه یا درشکه. خاموت بر گردن نهادن
خامیت : تورکجه فارسجا
ا.خاموت
خامیت قیچ : تورکجه فارسجا
ص.پاکج
خان : تورکجه فارسجا
ا.عنوانی که به پادشاه یا امیری در تورکستان و سایر نواحی داده میشد. از واژة خاقان به وجود آمده است. به طور عمومی به مقام پایینتر از خاقان اطلاق میشد. عنوان بزرگان. لقب و عنوان مالکان ده و زمین. عنوانی که برای احترام به آخر مردان اضافه میشد مانند احمدخان. عنوانی که قبل از بعضی نسبتهای فامیلی به نشان احترام میآید مانند خان دایی. عنوان رؤسای قبایل و پادشاهان و فرمانروایان ترک و مغول. در دورة صفوی عنوان حاکم ایالات کوچک. شاه در بازی کودکان. سرکرده. به همین تلفظ و معنا وارد زبان روسی، فارسی و عربی و انگلیسی شده است
خان اوْغلان : تورکجه فارسجا
ا.پسر شایسته. (ناپ)
خاناخیر : تورکجه فارسجا
ا.واسطه. دلال
خان بالا : تورکجه فارسجا
ا.شاهزاده. شاهزادهای که والی یک ولایت بود. در زمان قدیم خان بالاتتو گفته میشد
خان بالغ : تورکجه فارسجا
ا.مر.متفاخان بالیق
خان بالیغی : تورکجه فارسجا
ا.مر.جاننوعی ماهی قرمز که خطهای سیاه بر بدن دارد
خان بالیق : تورکجه فارسجا
ا.مر.پایتخت. شهر بزرگ
خان بیکه : تورکجه فارسجا
ا.بانوی ارجمند. (ناد)
خان بیگیم : تورکجه فارسجا
ا.بانوی ارجمند.(ناد)
خان چوْبان : تورکجه فارسجا
ا.سرکردة چوپانها
خان چوْبانی : تورکجه فارسجا
ا.مر.آهنگ رقص آزربایجانی که رقصی تند و چالاک و با نشاط است. در قرون
17قبیلهای که از جنوب آمده بود، در اراضی شیروان ساکن شد. آنها نام خود را «خان چوبانی» نامیدند. این رقص نیز که به افتخار آنان نامگذاری شده بود، حال و هوای خاص قبیله را دارد. این رقص تقریباً در اواخر قرن گذشته آفریده شده است. «خان چوبانی» با تمپو سریع ، به نحو پر شور، بسیار سریع، وبا ترتیب حرکات هماهنگ اجرا میشود. این رقص را فقط مردان ایفاء مینمایند
- Azerbaijani
- Azerbaijani To Azerbaijani
- Azerbaijani To English
- Azerbaijani To Persian(Farsi)
- Turkish
- Turkish To Turkish
- Turkish To English
- Turkish To Germany
- Turkish To French
- English
- English To Azerbaijani
- English To Turkish
- Germany
- Germany To Turkish
- French
- French To Turkish
- تورکجه
- تورکجه To Persian(Farsi)
- تورکجه To تورکجه
- Persian(Farsi)
- Persian(Farsi) To Azerbaijani