Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
خدرجال پالانی : تورکجه فارسجا

اص.کنایه از کار پایان ناپذیر. (گویش خوی)

خدیم : تورکجه فارسجا

ص.[عر.عقیم]نازا

خراب : تورکجه فارسجا

ص.[عر]ویران. فاسد. تباه. از کار افتاده

خرابچی : تورکجه فارسجا

ا.خرابکار

خرابچیلیق : تورکجه فارسجا

ا.خرابکاری

خراس : تورکجه فارسجا

ا.[فا.خر آسیاب]آسیابی که با خر حرکت می‌کند

خرج : تورکجه فارسجا

ا.اضافاتی به شکل لپه که در برنج و گندم یافت شود و آن را غربال کرده و بیرون می‌ریزند. هزینه. مصرف. دررفت

خرج آپارماق : تورکجه فارسجا

هزینه داشتن. خرج زیاد داشتن

خرج بوْرج : تورکجه فارسجا

ا.قرض و قوله. قرض. وام

خرج چکمک : تورکجه فارسجا

خرج کشیدن. متحمل خرج شدن

خرجلتمک : تورکجه فارسجا

مص.سب.کسی را توی خرج انداختن

خرجلنمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.خرج شدن. مصرف شدن

خرجله مک : تورکجه فارسجا

مص.هزینه کردن. مصرف کردن

خرجلیک : تورکجه فارسجا

ا.خرجی. پول توجیبی

خرج وئرمک : تورکجه فارسجا

مص.هزینة چیزی را پرداخت کردن. اطعام کردن به مناسبت فوت کسی

خرخشه : تورکجه فارسجا

ا.متفاقارقاشا

خردل : تورکجه فارسجا

ا.[فا]خردل. گیاهی است از تیرة چلیپاییان، برگهایش شبیه به برگ ترب امّا کوچکتر، گلهایش زرد رنگ، دانه‎های ریز و قهوه‎ای رنگ و دارای طعم تند، دانه‎های آن را پس از کوبیدن در آب یا سرکه خیس‌ می‌کنند و با غذا برای تحریک اشتها می‌خورند. (Brassica nigra)

خرزن : تورکجه فارسجا

ا.شلاقی که با آن گاو را زنند. چوبی که برای زدن گاومیش استفاده می‌شود

خرزی : تورکجه فارسجا

ا.[عر.خرازی]خرده فروشی. کسی که مهره و گردنبند و آیینه و شانه و غیره می‌فروشد

خرشه : تورکجه فارسجا

ا.متفاقارقاشا

خرک : تورکجه فارسجا

ا.[فا]نعش کش. خاک کش. زنبه. وسیله‎ای که هنگام ورزش از روی آن می‌پرند. قطعه استخوانی که در تار و غیره، سیم از روی آن کشیده می‌شود

خرکن : تورکجه فارسجا

ا.کسی که با الاغ و قاطر خاک و ماسه حمل می‌کند

خرکن ائششگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.خر بارکش. آدمی ‌که کارهای طاقت فرسا انجام می‌دهد

خرکیزله مک : تورکجه فارسجا

مص.چفت و بستن زدن بر کمد و اشکاف و جعبه و

خرگزلمک : تورکجه فارسجا

مص.ثمر ندادن درخت در اثر پیری و فرتوتی