Multilingual Turkish Dictionary

Azerbaijani To Persian(Farsi)

Azerbaijani To Persian(Farsi)
BASARQЇ : Az Turkish Farsi

ص.پیروز شدنی

BASARЇQ : Az Turkish Farsi

ا.رکاب. پدال. تختة زیر پا

BASAT : Az Turkish Farsi

ا.قد.باس + آت. مغلوب کننده یا رام کنندة اسب. مهر. تمغا. هميشه ياور. مدد و تعاون. مهربان و شفيق. از اسامي قهرمانان و اساطير داستان‌هاي دَدَه قورقود

BASAT : Az Turkish Farsi

باس+آت. مغلوب کننده یا رام کننده ی اسب
مهر
تمغا
همیشه یاور
مدد و تعاون
مهربان وشفیق
از اسامی قهرمانان و اساطیر داستانهای دده قورقود

BASBAS : Az Turkish Farsi

ا.منگنه. آلت فشردن هسته‎های روغن دار یا میوه‎ها برای آبگیری. قسمتی از بیل که با پا فشار دهند

BASBAS : Az Turkish Farsi

منگنه
آلت فشردن هسته های روغن دار یا میوه ها برای آبگیری
قسمتی از بیل که با پا فشار دهند

BASDALAMAQ : Az Turkish Farsi

مص.لگدمال کردن. له کردن. زیرپا گذاشتن. زیر کردن. فشار دادن. ← باسماق

BASDALANMAQ : Az Turkish Farsi

مص.مف.لگدمال شدن

BASDAMAQ : Az Turkish Farsi

مص.زیر گرفتن

BASDAMAQ : Az Turkish Farsi

زیرگرفتن

BASDI KƏSDİ : Az Turkish Farsi

بزن و بکوب
قمپوز در کردن

BASDIQ : Az Turkish Farsi

جوزقند
باتلاق
فشاردادنی
به صورت باسلوق به عنوان نام یک شیرینی وارد زبان فارسی شده است

BASDIRMA : Az Turkish Farsi

نوعی خورشت
گوشت قورمه

BASDIRMAQ : Az Turkish Farsi

زیر خاک کردن
خاک کردن
دفن کردن
پوشاندن
ستر کردن
پنهان کردن
رازپوشی کردن
دوختن
توگذاشتن(لبه ی پارچه)
تو گذاشتن حاشیه در دوخت
کاشتن
تخم پاشیدن
نشاندن نهال
روی تخم خواباندن مرغ
تلقیح کردن
بارور گردانیدن
جفت گیری دامهای نر و ماده را فراهم کردن
به چاپ رسانیدن
ثبت کردن
مغلوب گردانیدن
تعلیف گردانیدن

BASDЇ BACAQ : Az Turkish Farsi

ص.پا کوتاه

BASDЇ KƏSDİ : Az Turkish Farsi

ا.بزن و بکوب. قمپوز در کردن

BASDЇQ : Az Turkish Farsi

ا.ص.جوزقند. باتلاق. فشار دادنی. بصورت باسلوق به عنوان نام یک شیرینی وارد زبان فارسی شده است

BASDЇRGEÇ : Az Turkish Farsi

ا.نوعی چوبدستی بزرگ که برای فرو بردن پوست در گچ کاربرد دارد

BASDЇRMA : Az Turkish Farsi

ا.نوعی خورشت. گوشت قورمه. به صورت «البَسطُرما» به معنای گوشت قورمه وارد زبان عربی شده است. سجاف پشت در

BASDЇRMAQ : Az Turkish Farsi

مص.زیرخاک کردن. خاک کردن. دفن کردن. پوشاندن. ستر کردن. پنهان کردن. رازپوشی کردن. دوختن. تو گذاشتن (لبة پارچه). تو گذاشتن حاشیه در دوخت. کاشتن. تخم پاشیدن. نشاندن نهال. روی تخم خواباندن مرغ. تلقیح کردن. بارور گردانیدن. جفت گیری دامهای نر و ماده را فراهم کردن. به چاپ رسانیدن. ثبت کردن. مغلوب گردانیدن. تعلیف گردانیدن

BASDЇRЇLMAQ : Az Turkish Farsi

مص.مف.دفن شدن. استتار شدن. تو گذاشته شدن. کاشته شدن. روی تخم خوابانیده شدن مرغ. چاپ شدن. نقش شدن. مغلوب شدن. پرورانده شدن. در آب پیاز خوابانده شدن

BASDЇRЇQ : Az Turkish Farsi

ا.شلوغ. ازدحام. پس انداز. ذخیره. قلمرو. بند بافته در آلاچیق. نوارهایی که طول آنها به حدود 25 متر و عرض آن 8 سانتیمتر می‌رسد. بافت آن شبیه به جاجیم است و از پشم گوسفند بافته می‌شود

BASDЇTDЇRTMAQ : Az Turkish Farsi

مص.سب.موجب شدن که کسی بواسطة دیگری چیزی را فشار دهد و یا بر کسی پیروز شود

BASDЇYAN : Az Turkish Farsi

ا.جنگل انبوه. همچنین در جایی که احتمال سیل بردگی دارد، موانعی از جنس سنگ و خس و خاشاک می‌سازند

BASEQAQ : Az Turkish Farsi

ا.[مغ] داروغه. مأمور محلی مالیات در دورة ایلخانان مغول. به معنای دلاور نیز استفاده می‌شود. عالی رتبه ترین والی تاتارها در دولت روسیه نیز این لقب را دارا بود