Multilingual Turkish Dictionary تورکجه

بروکسل لاخناسی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاکلم فندقی

بري : تورکجه فارسجا

ق.به این طرف. به سمت آينده. به اين سو. اینجا. نزدیکتر. جلو. جلوتر. از آن وقت. از آن هنگام. به این سمت

ا.[فرBrillant.] برلیان. الماس تراشیده. همچنین نام نوعی رقص آزربایجانی است. این رقص دو نوع متفاوت دارد. اولی در سالهای 1920 الی 1922 در باکو آفریده شده، تمپو آن سریع بوده و ملودی آن بی‎اندازه پر شور است. توسط مردان اجرا می‎شود. نوع دیگر آن فقط برای اجرای خانمها است. ملودی آن ظریف و آهنگدار اجرا می‎شود. سرعت آن آرام است

بریلیانت یاشیلی : تورکجه فارسجا

ا.مر.کات کبود

بز : تورکجه فارسجا

قد. دژپیه

بزباش : تورکجه فارسجا

ا.متفا← بوزباش

بزتدیرمک : تورکجه فارسجا

مص.کسی را به آرایش گماردن. به وسیلة کسی آرایش دادن

بزتگن : تورکجه فارسجا

ص.بسیار آرایش کننده

بزتمک : تورکجه فارسجا

مص.سب.آراستن. آرایش دادن. تزئین کردن

بزخو : تورکجه فارسجا

ا.متفا← پوسقو

بزدیلمک : تورکجه فارسجا

مص.مف.تزئین شدن. آرایش یافتن

بزرگ : تورکجه فارسجا

ا.[فا] یکی از مقامهای دوازده گانة موسیقی آزربایجان

بزرک : تورکجه فارسجا

ا.تخم کتان که روغن آن را می‌گیرند

بزشمک : تورکجه فارسجا

مص.همدیگر را آراستن. همگی آرایش کردن

بزک : تورکجه فارسجا

ا.تزئین. آرایش. زینت. زیور. بزک توالت. پیرایه. همچنین نام پرنده‎ای است به رنگ قرقاول ماده که پشت بالهای آن سفید است. به همین صورت و معنا وارد زبان فارسی شده است