Multilingual Turkish Dictionary تورکجه

اؤزودور کی وار : تورکجه فارسجا

اصخودش است. همینه

اوزو دؤنوک : تورکجه فارسجا

ص.ق.پیمان شکن. عهد شکن. بی‎وفا. بی‎ثبات. ناپایدار

اؤزو سازلانان : تورکجه فارسجا

صخودکار. دستگاهی که خودبه خود کوک می‌شود. دستگاههای اتوماتیکی که به طور خودکار برنامه‎ها را برمی‌گزینند و با تغییر شرایط، بهترین فرمها را بر اساس ضبط حافظه انتخاب می‌کند

اوزوشمک : تورکجه فارسجا

مصدسته جمعی شنا کردن. مسابقه شنا دادن. از یکی جدا شدن و قهر کردن. قطع رابطه کردن

اوزو قارا : تورکجه فارسجا

صروسیاه. ننگ آلود. رسوا. شرمنده. گناهکار

اوزو قیزارماق : تورکجه فارسجا

مصسرخ شدن صورت. گل انداختن چهره. خجالت کشیدن

اوزوک : تورکجه فارسجا

ا.صانگشتر. حلقه. خاتم. نمد رویی آلاچیق. گسیخته. شناور. بیحال

اؤزوک : تورکجه فارسجا

اعنوانی است محترمانه برای بانوان. برکه‎های کوچک در کوهستان که مانند حوض است

اوزوک آپارماق : تورکجه فارسجا

مصانگشتر بردن به جهت خواستگاری

اوزوک اوزوک : تورکجه فارسجا

انوعی بازی و سرگرمی‌ دسته جمعی با انگشتر

اوزوک بارماغی : تورکجه فارسجا

ا.مرانگشت نشان. انگشت بنصر. انگشت چهارم. آدسیز بارماق نیز می‌گویند

اوزوک تاخما : تورکجه فارسجا

ا.مرمراسم انداختن انگشتر بر انگشت دختر و نامزد کردن او

اوزوک تاخماق : تورکجه فارسجا

مصانگشتر به انگشت کردن

اوزوک گتیرمک : تورکجه فارسجا

مصانگشتر آوردن به جهت خواستگاری

اوزوک گیزلتدی : تورکجه فارسجا

ا.مرنوعی بازی دسته جمعی با انگشتر. همان اوزوک اوزوک

مص.مفکشیده شدن. دوپاره شدن. کنده شدن. قطع شدن. جدا شدن. بریده شدن. پاره شدن. گسستن. گسیختن. فرسوده شدن. کهنه شدن. از خستگی از پا درآمدن. ضعیف شدن. ناتوان شدن. عاجز شدن. درمانده شدن. لاغر شدن. پس افتادن بیمار و غیره

اوزولموش : تورکجه فارسجا

ص.ف.نزار. ناتوان. تکیده. کنده شده. فرسوده. جدا شده. گسسته

اوزولوش : تورکجه فارسجا

انزاری. ناتوانی. تکیدگی. جدایی. متارکه. قطع رابطه

اوزولوشمک : تورکجه فارسجا

مصقطع رابطه کردن از همدیگر. بریدن از هم. جدا شدن از هم. تسویه حساب کردن

تورکجه