Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
قابارلاتماق : تورکجه فارسجا

مص.تاول زدن. ورم کردن

قابارلاماق : تورکجه فارسجا

مص.پینه بستن. تاول شدن

قابارلانماق : تورکجه فارسجا

مص.پینه بستن

قابارما : تورکجه فارسجا

ا.مص.مد. بالاآمدن آب دریا. تاول زنی. پینه بندی

قابارماق : تورکجه فارسجا

مص.باد كردن. مغرور شدن. پینه بستن. تاول زدن. ورم کردن. آماس کردن. بالا آمدن. برجسته شدن. ورآمدن. پف کردن. رو در روی کسی ایستادن. جسارت ورزیدن. عصبانی شدن. ایستادن. خشونت به خرج دادن

قاباریش : تورکجه فارسجا

ا.بالا آمدگی. خشم

قاباريق : تورکجه فارسجا

ص.ور آمده. قلنبه. برجسته. تاول زده. ورم کرده. محدّب (هندسه)

قاباریق بوجک : تورکجه فارسجا

ا.مر.جاننوعی حشره. (Meloe variegatus)

قاباریلماق : تورکجه فارسجا

مص.متورم شدن

قاباشیش : تورکجه فارسجا

ا.قابا قولاق

قاباغا : تورکجه فارسجا

ق.به پیش. به جلو

قاباغا چیخماق : تورکجه فارسجا

مص.از کسی استقبال کردن

قاباغا دورالماق : تورکجه فارسجا

مص.داوطلب شدن. پيشقدم شدن

قاباغا دیکلمک : تورکجه فارسجا

مص.داوطلب شدن

قاب آغاردان : تورکجه فارسجا

ا.رویگر

قاباغی آچیلماق : تورکجه فارسجا

مص.شکفتن چهره. جلوی چیزی باز شدن. باز شدن سر چیزی (گلة، سخن و
..)

قاباغینا قاتماق : تورکجه فارسجا

مص.راندن. پیش راندن. کسی را دنبال کردن. جلوافتادن (در مورد رمة حیوانات)

قاباق : تورکجه فارسجا

ا.کدو. نشانة نامه که بر سر چوب بلند نصب کرده و به آن تیر زنند چون قبلاً کدو را به جای نشانه می‌گذاشتند، به این نام معروف شده است. کدو تنبل. گیاهی است یکساله دارای ساقه‎های بلند و خزنده و برگهای پهن و گلهای زرد، میوة آن شبیه خربزه و دارای تخمهای شیرین، پختة آن خورده می‌شود. نوع درشتتر آن را بیشتر بورانی هم می‌گویند. نوع دیگر آن که دارای پوست کلفت است پس از بیرون آوردن مغز آن، پوستش مثل چوب خشک می‌شود و آن را مانند کوزه به کار می‌برند. تخم کدو را پس از بو دادن، جزء آجیل مصرف می‌کنند. تخم کدوی خام به عنوان ضد کرم کدو «تنیا» به کار می‌رود. در پوستة نازک سبز رنگ مغز تخم کدو مادّه‎ای وجود دارد که دافع کرم کدو است و سمّی ‌نیست. (Cucurbita) کالک خربزه و هندوانه. ساقه‌هایی که از خرمن جمع می‌شوند. نوعی پیمانة چوبی شبیه به سیلندر

قاباق : تورکجه فارسجا

ق.جلو. پیش. مقابل. برابر. پیشین. اول. اولی. چهره. منظر

قاباق اطرافلار : تورکجه فارسجا

دستهای چهارپایان

قاباق باغلاماق : تورکجه فارسجا

مص.اِسناد دادن چیز غیرواقع و ستایش کردن کسی که سبب نخوت او شود

قاباق توتماق : تورکجه فارسجا

به پیشواز رفتن

قاباقجا : تورکجه فارسجا

پیشتر. قبلاً

قاباقجیل : تورکجه فارسجا

ص.پیشرو. مترقي. پیشاهنگ. پیشگام. ممتاز. مترقی. جلودار

قاباقچی : تورکجه فارسجا

ص.کدو کار. کدو فروش