تورکجه فارسجا
تورشولو آش : تورکجه فارسجا
ا.مر.نوعی آش که از میوههای خشک درآن ریزند
تورشولوق : تورکجه فارسجا
ا.مواد لازم برای ترشی انداختن. حالت اسیدی
تورشوماق : تورکجه فارسجا
مص.مف.ترش شدن. تخمیر شدن. اسیدی شدن
تورشوموش : تورکجه فارسجا
ص.ترشیده. تخمیر شده. تند (بوی سیگار)
تورفاندا قوزو : تورکجه فارسجا
ص.نوبرانه. اولین گوسفند زاده شده در گله
توْرغاق : تورکجه فارسجا
ا.پاسبان. پاسبانی
توْرغاماق : تورکجه فارسجا
مص.دور کردن
توْرغامیشی : تورکجه فارسجا
ا.اخراج
تورغان : تورکجه فارسجا
ا.ص.خوش ترکیب.(ناپ)
توْرغان : تورکجه فارسجا
ا.هدهد. چاییر قوشو نیز میگویند. به معنای نگهبان نیز آمده است
توْرغای : تورکجه فارسجا
ا.مثال همایون. نشان همایون. نشان شریف. نوعی خط تزئینی به صورت خطوط درهم پیچیده و معمولاً قوسی شکل. نام و القاب پادشاه که به صورت خطوطی درهم پیچیده و قوسی شکل در بالای نامهها، منشورها و احکام نقش میشده و در حکم امضای پادشاه بوده است. فرمان. منشور. واحدی برای سند، نامه و مانند آنها. نشان. علامت. شبیه به ابرو به علت خمیدگی طغرا. به صورت طغرا وارد زبان فارسی و به صورت «الطغراء» وارد عربی شده است. در اصطلاح عامة عربها به «الطتره» میگویند. مصادری چون طغرا زدن (مهر و امضای خود را بر چیزی نهادن و به مجاز نقش کردن و تثبیت نمودن)، به طغرا رسانیدن (به امضاء رسانیدن)، طغراکش (دبیری که هنر درست نوشتن خطوط قوسی طغرا را نیکو میدانسته) و طغرانویس و
.. از همین ریشه است
تورغای : تورکجه فارسجا
ا.تارلا قوشو.(ناد)
تورغو : تورکجه فارسجا
ا.حریر بافته و ابریشمی. قماشی که بر سر احکام و ارقام چسبانند
تورغوز : تورکجه فارسجا
ا.چوب کنده که بر پشت در اندازند. مترس
تورقاق : تورکجه فارسجا
ا.نگهبان. پاسبان
تورقای : تورکجه فارسجا
ا.تورغان
تورقوت : تورکجه فارسجا
ا.مسکن. مکان. مأوا. نشیمن
تور قورماق : تورکجه فارسجا
مص.تور انداختن. دام گستردن
تور قوش : تورکجه فارسجا
ا.مر.جانباز بیابانی. (گویش تورکمنی) (ناپ)
تورک : تورکجه فارسجا
ا.ص.کلاهخود. سلحشور. تولید مثل. آفریده. متولد شده. مخلوق
تورکان : تورکجه فارسجا
ا.ص.شهبانو. ملکه. در اصل «ترکن» (Tərkən) به معنی دختر زیبای افسانهای بوده است. به معنای نوعی «تیر» نیز به کار میرفت. به صورت تورکان خاتون اسمی برای بانوان محترم یا شاهزاده بوده است
تورک ایل سایاری : تورکجه فارسجا
ا.مر.تقویم دوازده گانة حیوانی تورکی. این تقویم بر اساس دوازده حیوان بود: 1اسب 2گوسفند 3میمون 4مرغ 5سگ 6خوک 7گاو 8پلنگ 9خرگوش 11ماهی(نهنگ) 12مار. هر کدام از این سالها به باور ترکان معنا و مفهوم خاصی داشتند: اسب (متوسط)، قویون (برکت و فراوانی)، میمون (بیبرکت)، مرغ (دشواری)، سگ (فلاکتهای بوجود آمده در سالهای میمون و مرغ کم میشود)، خوک (بیاثر)، گاو (جنگ و آشوب)، پلنگ (نیکی و بدی با هم)، خرگوش (بدبختی)، نهنگ (فراوانی و ارزانی)، مار (پیروزی). هر دورة 12 ساله را نیز موشئل مینامیدند. موشئل
تورک بیباری : تورکجه فارسجا
ا.مر.گیافلفل قرمز
توركجه : تورکجه فارسجا
ق.به زبان تركي
تورک سو : تورکجه فارسجا
ص.تورک نژاد
- Azerbaijani
- Azerbaijani To Azerbaijani
- Azerbaijani To English
- Azerbaijani To Persian(Farsi)
- Turkish
- Turkish To Turkish
- Turkish To English
- Turkish To Germany
- Turkish To French
- English
- English To Azerbaijani
- English To Turkish
- Germany
- Germany To Turkish
- French
- French To Turkish
- تورکجه
- تورکجه To Persian(Farsi)
- تورکجه To تورکجه
- Persian(Farsi)
- Persian(Farsi) To Azerbaijani