Multilingual Turkish Dictionary

Azerbaijani

Azerbaijani
AH-NALA : Az Turkish Farsi

: نفرين، آه و ناله. آه توتماق (ah tutmaq)
مستجاب شدن دعا و نفرين. آهلاماق (ahlamaq)
دعاي بد و نفرين كردن

AHӘNGӘR : Az Turkish Farsi

: نام طايفه‌اي از ايل شش بلوكي

AKKA : Az Turkish Farsi

: عنوان احترام آميز به پدر، پدر، بابا. (← آتا)

AKKU : Az Turkish Farsi

= آكّى (akkı)
از پسوندهاي اسمي كه معمولاً اسم را معرفه مي‌كند
اوْغول آكّى (پسرو، پسره.)

AL : Az Turkish Farsi

(1)
موجود افسانه‌اي كه معتقدند به زن زائو آسيب مي‌رساند.
كابوس، بختك. آل آپارماق (al aparmaq)
آل به سراغ زن زائو آمدن.
دچار كابوس شدن. آل وورماق (al vurmaq)
آل به سراغ زن زائو آمدن، مردن زن زائو در هنگام زاييدن

AL : Az Turkish Farsi

(2)
فعل امر از «آلماق» (گرفتن، خريدن) (در اصل تلفّظي از «ال» (دست) است.) آل آحوال (al ahval)
احوال گرفتن از حال ديگران، ال احوال، احوال پرسي. آلا (ala)
بيا و تحويل بگير. آلاجاق (alacaq)
طلبكار، بستانكار. آلاجى (alacı)
گيرنده، اخّاذي كننده.
گدا. آلاجيك (alacik)
طلبكار.
اخّاذي كننده.
آنكه روحية طلبكارانه دارد. آلاختار (alaxtar)
(آل + آختار، بگير و جستجو كن) الختر، نام نوعي بازي دسته جمعي است. آلاختار اوْلماق (alaxtar olmaq)
زل زدن در چشم كسي. آلان (alan)
خريدار، مشتري.
گيرنده، تحويل گيرنده. آلان- تالان (alan-talan) = آلان-كؤلن (alan-kölәn) = آلين-كؤلَن (alın-kölәn)
غارت و چپاول.
دردسر و گرفتاري. آلانجاق (alancaq) = آلانچى (alançı)
طلبكار. آلديرماق (aldırmaq)
وادار به خريد نمودن.
به ايجاد محبّت وادار كردن. آلغين (alğın)
گرفته حال، ناراحت، دردمند، مضطرب. آلغين اوْلماق (alğın olmaq) = آلغينماق (alğınmaq)
از كار افتادن قسمتي از بدن، فلج شدن، معيوب شدن. آلْق (alq)
مضطرب وآشفته حال. (شش) وره‌گيم آلقدا. (دلم گرفته و ناراحتم.) آلما (alma)
سيب، درخت و يا ميوة سيب. (در قديم به هنگام انتخاب همسر، ميوة سيب را به هوا پرتاب مي‌كردند؛ هر كس آن را مي‌قاپيد، به همسري برگـزيده مي‌شد؛ بنا بر اين ميوة سيب وسيلة گـرفتن همسر مي‌شد.)
نام نقشي از نقشهاي قالي. آلما باش (alma baş)
نام پرنده‌اي بزرگتر از گنجشك. آلماز (almaz)
بي مشتري.
بي محبّت، نامهربان. آلماق (almaq)
گرفتن.
خريدن.
پوست ميوه و امثال آن را گرفتن.
كوتاه كردن و بريدن ناخن و امثال آن.
ايستادن و حركت نكردن. آلميش ائله بورا گئدمير. (همينجا ايستاده و نمي‌رود.)
روي چيزي را فرا گرفتن. گؤزونو قان آلميش. (خون چشمانش را فرا گرفته.)
پذيرفتن و ابراز محبّت كردن. قوْيون قوزوسونو آلدی. (گوسفند برّه‌اش را پذيرفت.)
تصرّف كردن، مسلّط شدن و به زور گرفتن.
دچار درد و ناراحتي شدن.
ازدواج كردن، متأهّل شدن. آلما گول (alma gül)
نام نقشي درگليم. آل-و-وئر (al-o-ver)
داد و ستد، معامله، خريد و فروش، دختر دادن و دختر گرفتن. آليب–ساتما (alıb-satma) = آليب-وئرمه (alıb-vermә) = آليش-وئريش (alış-veriş) = آليم-ساتيم (alım-satım) = آليم-وئريم (alım-verim)
خريد و فروش، معامله. آليج (alıc)
سدّ آب كشاورزي، هر چيزي كه با آن جلو آب را بگيرند و مسير آب را تغيير دهند. آليجى (alıcı)
گيرنده، خريدار.
گدا، سائل.
شاهين، از انواع پرندگان شكاري.
طلبكار. آليجى قوش (alıcı quş)
شاهين، نوعي از انواع بازهاي شكاري. آليش (alış) = آليشت (alışt)
گرفتن، عمل گرفتن.
خريدن، عمل خريدن.
معاوضه، عوض كردن. آليشتى (alıştı)
عوضي، آنچه كه با هم عوض شده. آليش-ده‌ييش (alış-dәyiş) = آليش-وئريش (alış-veriş)
معاوضه، مبادله. آليق (alıq)
گرفته، غمگين، ناراحت. اوره‌گيم آليق دير. (دلم گـرفته و ناراحتم.)
عرقگير، جل زيرين اسب يا الاغ كه عرق حيوان را به خود جذب كند. آليقلاماق (alıqlamaq)
ناراحت كردن، گرفته و دو دل كردن.
جل بر الاغ نهادن. آليق-ساليق (alıq-salıq)
در حال كوچ وحركت كه چادرها نيمه افراشته است. آليق-سوْوار (alıq sovar)
بر اسب بدون زين سوار شدن. آليقلى (alıqlı)
گرفته، ناراحت، غمگين.
اسب يا الاغي كه جل بر پشت داشته باشد. آليق وورماق (alıq vurmaq)
نوعي بريدن گوش حيوان كه معمولاً كمي اريب مي‌برند. آلينتى (alıntı)
مورد معامله، جنس خريداري شده.
طلب. آلينْج (alınc)
مصرّ، اصرار كننده، لجوج. آلينجاق (alıncaq)
طلبكار.
چشم روشني و هدية عروس خانم. آلينماق (alınmaq)
خريداري شدن.
گرفته شدن، تحويل داده شدن.
كوتاه شدن ناخن و امثال آن.
ناقص شدن و ازكار افتادن، گـرفته شدن ماهيچه‌هاي بدن. قيچيندن آلينميش. (پايش از كار افتاده)
گرفته شدن و كنده شدن پوست ميوه و امثال آن.
متصرّف شدن، فرا گرفته شدن.
عمل ازدواج انجام گرفتن.
نيم سير شدن

AL : Az Turkish Farsi

(3)
قرمز رنگ، به رنگ سرخ.
رنگ پر، رنگ سير.
رنگ و نيرنگ، مكر و حيله، فريب. آل آبى (al abı)
آبي سير، آبي پر رنگ. آل آلا (al ala)
هر چيز دو رنگ كه رنگ قرمز آن بيشتر باشد.
آلاله، شقايق. آلا (ala)
تركيب چندين رنگ، رنگارنگ، ملوّن، ابلق.
پيسه، خال دار.
شخص مبتلا به برص و پيسي.
نيمه رنگي، نصفه رنگي. آلا باش (ala baş)
هر حيواني كه موي سرش از دو رنگ تركيب شده باشد، نوعي از انواع سگها. آلا بايداق (ala baydaq)
پرچم ملوّن و رنگارنگ.
مجازاً به معني رسوا، آبرو باخته، آنكه بر خلاف ارزشهاي يك قوم كار كند.
علني و آشكار. آلا بخته (ala bәxtә) = آلا فاختا (ala faxta)
كبوتر كنگي، پرنده‌اي است كه از فاخته كمي بزرگتر و طوق گردنش سياه رنگ است. آلا برزنگي (ala bәrzәngi)
نام ديوي خيالي در داستانها. آلا بور (ala bur)
دو رنگ، آميخته‌اي از رنگها.
نا مرتّب و نادرست، نامرتّب چيده شده.
آسمان نيمه ابري. آلا بولوت (ala bulut)
آسمان نيمه ابري. آلا بيريز (ala biriz)
نيمه برشته، نيم پز. آلا پلنگي (ala pәlәngi) = آلا پولا (ala pula) = آلا پيسّه (ala pissә) = آلاجا (alaca)
رنگارنگ، ملوّن. آلا توْو (ala tov) = آلا خام (ala xam)
نيمه تابيده شده، رشته يا نخي كه سست و شل است. آلا جار-جارّی (ala car-carrı) = آلا جورجاناگ (ala curcanag) = آلا جهره (ala cәhrә) = آلا جيرّاناك (ala cırranak) = آلا جيرجيرّه‌ك (ala circirrәk) = آلا جيرجيرّی (ala circirri) = آلا خرديل (ala xәrdıl)
نام پرنده‌اي رنگارنگ كه كمي بزرگتر از گنجشك است. آلاجا قرَنگي (alaca qәrәngi) = آلا قرَنگي (ala qәrәngi)
نيمه تاريك، هواي گرگ و ميش صبحگاهان. آلا جيگر (ala cigәr)
جگر بريان، حيواني كه بر اثر تشنگي يا سرماي شديد جگر سفيدش زخم شده باشد. آلا چيغ (ala çığ)
آلاچيق، نوعي پرده كه از چوبهاي باريك و ني درست كنند و در اطراف چادر بكشند. آلاخون (ala xun) = آلا خون والا خون (alaxun valaxun)
ناراحت، پريشان حال. آلا داشّاق (ala daşşaq)
بد قدم، بد يمن، شوم.
بد شانس. آلا داغ (ala dağ)
نيمه برشته. آلا دايره (ala dayrә)
عجيب و غريب.
رسوا، آبرو باخته. آلارْتْماق (alartmaq)
پيسه كردن، ملوّن ساختن.
مجازاً به معني چشم غرنبه، چشم را برگرداندن.
نيمه ابري شدن آسمان. آلارماق (alarmaq)
پيسه شدن. 2 – زل زدن به چشم ديگران و نگاه كردن، چشم غرنبه كردن. الاز (alaz)
الو، شعلة آتش. الاز-بولاز (alaz-bulaz)
نيمه سوخته، نيم سوز شده، كرز شده.
چشم غرنبه، خيره خيره نگاه كردن.
پيسه، دو رنگ. الازلاما (alazlama)
حالت نزديك شدن به شعلة آتش و كرز شدن، به سرعت اصطكاك ايجاد شدن. الازلاماق (alazlamaq)
مشتعل شدن، كرز شدن، سوختن، نيم سوز شدن.
مجازاً آتش خشم كسي را بر افروختن، عصباني كردن. الازلانماق (alzlanmaq)
آتش گرفتن، كرز شدن.
عصباني شدن، چشم غرنبه دادن. آلا سوْوروق (ala sovruq)
هواي نيمه ابري. آلا سيخ (ala six)
سيخ كبابي كه گوشت جگر، دل، قلوه و ماهيچه را به صورت متناوب به سيخ كشند. آلا سيوان (ala sivan)
چادر بزرگ، ساختمان بزرگ، كاخ رنگارنگ. اوشيق (alaşıq)
روشن. اوشيق- دوْلاشيق (alaşıq-dolaşıq)
نيمه روشن، چيزي كه كاملاً آشكار نيست و با سوسو زدن ديده مي‌شود. آلا قارغا (ala qarğa)
كلاغ پيسه، كلاغ رنگارنگ. آلا قانقا (ala qanqa) = آلا قانقال (ala qanqal) = آلا قانگال (ala qangal)
گل گوهري.
نام گياهي علوفه‌اي. آلاق-بولاق (alaq-bulaq)
كسي كه چشمانش بر اثر سكته يا بيماري از حدقه بيرون زده باشد، پيسه رنگ. آلا قره (ala qәrә)
سفيد و سياه، ملوّن.
مجازاً به معني سواد خواندن و نوشتن.
هذيان، كابوس زدگي. آلا قره ائدمك (ala qәrә edmәk)
مطلبي را نوشتن. آلا قره بيلمه‌يه‌ن (ala qәrә bilmәyәn)
بي سواد. آلا قورد (ala qurd) = آلا قورداق (ala qurdaq)
كرم نوروزي، گربه نوروزي.
نام نقشي از نقشهاي حاشية قالي و گليم. آلا قولاقلـی (ala qulaqlı)
بز يا گوسفند ابلق كه گوش بزرگي داشته باشد. آلا قوْنقور (ala qonqur)
گوسفند پيسه‌اي كه اطراف دهانش قهوه‌اي رنگ باشد. آلا قوْيونلو (ala qoyunlu)
نام طايفه‌اي از ايل كشكولي. آلا قيرميزي (ala qırmızı)
سرخ پر رنگ. آلا قيييق (ala qiyiq)
فضلة تازه و چرب حيوانات. آلا كرّي (ala kәrri)
بز يا گوسفند ابلقي كه گوشهايش كوچك باشد. آلا كورّا (ala kurra)
بز يا گوسفند ابلقي كه گوشهايش متوسّط باشد. آلا كولَك (ala kulәk) = آلا كولوك (ala kuluk) = آلا كولَنگ (ala kulәng)
حشره‌اي به رنگ زرد كه معمولاً از شيرة گياهي به نام «سودلو گؤوَن» مي‌مكد، دامداران اين حشرات را در داخل منداب مي‌اندازند و به بدن شتر گر (جرب) مي‌مالند تا بهبود يابد.
گربه نوروزي، كرم نوروزي. آلا گـرگـه‌نه‌ك (ala gәrgәnәk)
نام پرنده‌اي رنگارنگ. (← آلاجارّي) آلا گوللو (ala güllü)
گلگون، ملوّن و رنگارنگ. آلا گون (ala gün)
هواي نيمه ابري. آلا گؤز (ala göz)
چشم آبي، چشم زيبا.
نگاه حسرت بار بيمار، مريضي كه فقط به حركات ديگران نگاه كند و خود نتواند حركت كند. آلا گؤزلو (ala gözlü)
معشوق زيبا چشم. آلا گؤزه‌نه‌ك (ala gözәnәk)
نام گياهي پيازي كه ريشة آن قابل خوردن است. آلالانماق (alalanmaq)
به رنگ پيسه در آمدن.
به چشم ديگران زل زدن.
چشم غرنبه كردن. آلام (alam)
حاشية رنگي قالي، حاشية پر نقش و نگار قالي. آلا هيل (ala hil)
هلاهل، نام گياهي سمي، زهر. آلديرماق (aldırmaq)
گول زدن، فريب دادن. آل ساری (al sarı)
زرد كم‌رنگ.
زرد پر رنگ.آل قان (al qan)
خونين، خون قرمز. آللاتما (allatma)
فريب، نيرنگ. آللاتماق (allatnaq)
فريب دادن، رنگ كردن، گول زدن. آللادان (alladan) = آللادانچى (alladançı)
فريب دهنده، فريبكار. آللاديلماق (alladılmaq)
فريب داده شدن، فريب خوردن. آللانان (allanan)
فريب خورنده، خل و ساده. آللانما (allanma)
فريب خوردگي. آللانماق (allanmaq)
فريب خوردن. آل-و-گول (al-o-gul)
نيرنگ، فريب، حقّه بازي. آلوْو (alov)
رنگ سرخ آتش، الو، شعلة آتش. آلوْولانماق (alovlanmaq)
آتش گرفتن، شعله‌ور گشتن. آل ياشيل (al yaşıl)
سبز كم رنگ.
سبز پر رنگ. آليج (alıc)
كيالك، ميوه يا درخت كيالك. (ميوة اين درخت قرمز و زرد است.) آليشديرماق (alışdırmaq)
مشتعل كردن، شعله‌ور ساختن.
آتش زدن.
عصباني كردن. آليشديريلماق (alışdırılmaq)
روشن شدن، بر افروخته شدن. آليشماق (alışmaq)
آتش گرفتن، مشتعل شدن. (به نظر بعضيها ريشة اين كلمه از «آل2» (گـرفتن) است.)
به شدّت عصباني شدن. آليشيق (alışıq)
مشتعل، فروزان.
روشن (مثل راديو و امثال آن)

AL : Az Turkish Farsi

(4)
خاندان، آل و تبار

ALAN : Az Turkish Farsi

: انبوه دانه‌هاي گندم، جو و غلّات ديگر كه با كاه و ساقه‌ها همراه باشد

ALAT : Az Turkish Farsi

:
آلت، اسباب و لوازم.
خون زنانه، خون قاعدگي. آلات-پارتال (alat-partal)
لباس كهنه، لباس معمولي

ALATMAQ : Az Turkish Farsi

: گرياندن. (← آغ3، آغلاتماق)

ALAVART : Az Turkish Farsi

: لميده، لم داده

ALAYI : Az Turkish Farsi

: محرّف «آيلايين» (مانند ماه) علني، آشكار و هويدا. (← آي1، آيلايين)

ALBӘKӘLLİ : Az Turkish Farsi

= آلبه‌كه‌لي (albәkәli)
نام طايفه‌اي از ايلات قشقايي كه امروزه اغلب در ايل عمله زندگي مي‌كنند. (آلبه‌كه يا آلوه‌كه نام يكي از پادشاهان افسانه‌اي قيرقيزستان بوده)

ALÇAQ : Az Turkish Farsi

:
پست، پايين.
كوتاه، قد كوتاه.
فرومايه و پست.
كم بها، كم ارزش. (در مورد ريشة كلمه دو نظريه مطرح است.
از
آلت (زير) + اق = آلتاق = آلچاق.
تحريفي از كلمة آشّاق (پايين) يعني به شكلهاي آچّاق و آلچاق تغيير كرده است. ← آش2، آشّاق) آلْچاقْلانماق (alçaqlanmaq) = آلْچالْماق (alçalmaq)
پايين آمدن، فرود آمدن، تنزّل كردن. آلچالديرماق (alçaldırmaq) = آلچاقلانديرماق (alçaqlandırmaq)
پايين آوردن، تنزّل دادن، تحقير كردن. آلچاقليق (alçaqlıq)
پايين بودن، كم ارزش بودن. آلچاقلين (alçaqlın)
پست و پايين.
پستي، پاييني

ALEY : Az Turkish Farsi

: آشكار. ( ← آي1 و آلايين)

ALI : Az Turkish Farsi

: سيب زميني

ALI VӘND : Az Turkish Farsi

: نام طايفه‌اي از ايل كشكولي

ALIFTӘ : Az Turkish Farsi

:
آشفته حال، ناراحت.
حريص و آزمند

ALIN : Az Turkish Farsi

: ساقة گندم كه با دانه توأم باشد، كاه همراه با دانه. (← اون)

ALIVӘND : Az Turkish Farsi

: (← آلي وَند)

ALL : Az Turkish Farsi

= آل (al)
پيشاني.
شانس و اقبال.
روبرو، مقابل. گون آلّيندا. (در مقابل آفتاب قرار دارد.) آلّ آييرماق (all ayırmaq)
به سويي رو نمودن، به طرفي حركت كردن. آل باغى (al bağı) = آلّى باغى (allı bağı) = آل ياغليغى (al yağlığı)
پيشاني بند، دستمال قلاغي. آل قوْيماق (al qoymaq)
پيشاني بر زمين نهادن.
عازم شدن، رو به سويي نمودن و حركت كردن. آلّى آچيق (allı açıq)
پيشاني گشاده، بشّاش، گشاده رو.
خوش شانس، خوش اقبال. آلّى آغ (allı ağ)
خوشبخت، خوش شانس. آلّى بورّوشوق (allı burruşuq) = آلّى قوْشالـی (allı qoşalı) = آلّى كيرلي (allı kırlı)
آنكه چين و چروك پيشاني‌اش آشكار باشد، شوم، بد يمن، بد قدم. آلّى قره (allı qәrә) = آلّى يامان (allı yaman)
بد بخت، پيشاني سياه، بيچاره. آلّـينجاق (allıncaq)
شانس و اقبال. (بيات) آلّـينجاق اولدوزو (allıncaq ulduzu)
ستارة اقبال

ALLAH : Az Turkish Farsi

: (ع) الله، پروردگار، خداوند. آللاه جانيم دؤوه‌سي (allah canım dövәsi) = آللاه ده‌وه‌سي (allah dәvәsi)
آخوندك. آللاه داشى (allah daşı)
سنگ خدا، بلاي آسماني، هر چيز عجيب و غريب. آللاه ساخلاسين (allah saxlasın) = آللاه ساخلاتسين (allah saxlatsın)
خدا حافظ. آللاه سئوه‌رينه (allah sevәrinә) = آللاه سه‌وه‌ره‌سينه‌ (allh sәvәrәsinә) = آللاه سه‌وه‌رينه (allah sәvәrinә)
به خاطر خدا، براي خدا. آللاه سيز (allahsız)
بي دين، خدا نشناس.
ظالم، نابكار، بد عمل

ALT : Az Turkish Farsi

: زير، تحت، پايين. آلت-اوست (alt-üst)
زير و رو، بالا و پايين. آلت-اوست ائدمك (alt-üst edmәk)
زير و رو كردن.
مجازاً به معني فحشهاي ركيك و زشت دادن. آلتيندان گـؤتورمَك (altından götürmәk)
زير قول خود زدن، حاشا كردن، انكار كردن.
برداشتن، حمل كردن

ALTI : Az Turkish Farsi

: عدد6