Multilingual Turkish Dictionary

Azerbaijani

Azerbaijani
AYAL : Az Turkish Farsi

: (ع) عيال، زن، همسر. عايالوار (ayalvar)
عيال وار

AYAQ : Az Turkish Farsi

:
پا، عضو اساسي بدن.
قدم، گام.
پايه، ستون.
سرانجام، عاقبت.
دسته يا چخماق تفنگ.
قسمت زيرين، ماتحت.
قدم، خوش يمني يا شومي، شانس. (گروهي ريشة اين كلمه را از مصدر آتماق (انداختن) مي‌دانند و معتقدند كلمه به صورتهاي
آتاق، آداق، آذاق و آياق در آمده و عدّه‌اي هم آن را از مصدر «اه‌يمك» (خميدن) مي‌دانند. ← اه‌ي، اه‌ياق، اه‌يه‌ق) آياغى آچيلماق (ayağı açılmaq)
قدم كسي به روي ديگران باز شدن، آغاز شدن آمد و رفت، ورود عروس خانم به خانة پدري.
اسهال گرفتن، ناگهان دفع شدن مدفوع. آياغى آغير (ayağı ağır)
بد قدم، شوم، بديمن.
تنبل، دير جنبنده. آياغى دوشمك (ayağı düşmәk)
خوش قدم آمدن، مبارك افتادن.
كنايه از مدفوع كردن كودك. آياغينى يئمك (ayağını yemәk)
نتيجة عمل نارواي خود را ديدن، مزة عمل خود را چشيدن. آياغى يونگول (ayağı yüngül)
خوش قدم، خوش يمن. آياق آچما (ayaq açma) = آياق آچى (ayaq açı)
پا گشايي عروس خانم، هديه‌اي كه در هنگام ورود عروس به خانة داماد به او داده مي‌شود. آياق آلتى (ayaq altı)
زير پا.
فرش، زيرانداز. آياق اوجو (ayaq ücü)
نوك پا، پيش پا، جلو پا. آياق اوسته (ayaq üstә) = آياق باشى (ayaq başı)
سر پا.
سرپايي، با عجله، گذرا. آياق توتماق (ayaq tutmaq)
بلند شدن، قيام كردن.
پاگرفتن، نيرو گرفتن كودك شيرخواره. آياقدا (ayaqda)
ايستاده، سر پا. آياقدان آتماق (ayaqdan atmaq) = آياقدان سالماق (ayaqdan salmaq)
از پا انداختن، خسته كردن. آياقدان دوشمك (ayaqdan düşmәk)
از پا افتادن، خسته شدن. آياق قابى (ayaq qabı)
كفش، پاپوش. آياق كسيلمك (ayaq kәsilmәk)
قطع شدن رابطه، ممنوع شدن آمد و رفت. آياق گـؤتورمك (ayaq götürmәk)
قدم برداشتن، راه رفتن. آياق گئدمه (ayaq gedmә)
اسهال. آياقلاشماق (ayaqlaşmaq)
بلند شدن، برخاستن.
پا گرفتن، راه افتادن كودك. آياقلانماق (ayaqlanmaq)
بر خاستن، پاگرفتن، بلند شدن.
زير پا له و پايمال شدن. آياقلاماق (ayaqlamaq)
لگد كوب كردن، پايمال كردن.
بي اعتنايي كردن، بي احترامي كردن. آياقلـی (ayaqlı)
پايه دار، داراي پايه و ستون.
با اسلوب، محكم و اساسي.
قدرتمند، توانا.
پاي كفش پوشيده. آياقليق (ayaqlıq)
پايين، قسمت پايين و دامنة كوه. آياق وورما (ayaq vurma)
اسهال. آياق وورماق (ayaq vurmaq)
دچار اسهال شدن. آياق وئرمك (ayaq vermәk)
شانس و اقبال رو نمودن.
مساعد شدن زمينه. آياق يالين (ayaq yalın)
بي‌كفش، پابرهنه.
بيچاره

AYA-VAYA : Az Turkish Farsi

: در به در، متواري، سرگردان

AYDIM-UYDUM : Az Turkish Farsi

: از انواع بازيهاي دسته جمعي. (← اويدوم-اويدوم)

AYĞIR : Az Turkish Farsi

اوْيغور (در تركي قديم به

AYHAT : Az Turkish Farsi

: هيهات، هرگز. آيهاتدان بير (ayhatdan bir)
هر از گاهي، بعضي مواقع

AYI : Az Turkish Farsi

: خرس

AYIBLI : Az Turkish Farsi

: ايّوبي، نام طايفه‌اي از كشكولي

AYIR : Az Turkish Farsi

: فعل امر از مصدر «آييرماق» (جدا كردن) (ريشة كلمه از مصدر «آتماق» (دور كردن و پرتاب كردن است؛ يعني «آتيرماق» به «آييرماق» تبديل شده است.) آييرماق (ayırmaq) = آييرْتْماق (ayırtmaq)
جدا كردن، تفكيك نمودن.
تبعيض قائل شدن.
تشخيص دادن، متوجّه شدن.
برگزيدن، انتخاب كردن.
بريدن، قطع كردن.
كنار گذاشتن، ذخيره كردن. آييريلى (ayırılı)
جدا شده

AYMARLAMAQ : Az Turkish Farsi

: يك مرتبه حمله كردن سگ و امثال آن. (← هايمارلاماق)

AYNAQ : Az Turkish Farsi

: شاداب و سر حال. (← اوْي، اوْيناق و ائين، ائيناق)

AYNAŞMAQ : Az Turkish Farsi

: با كسي گلاويز شدن، به كسي چسبيدن. (اصل كلمه «اوْيناشماق» (با هم بازي كردن) است.)

AYR : Az Turkish Farsi

: تلفّظي از «آيير» فعل امر از مصدر «آييرماق» (جدا كردن) (← آيير) آيراج (ayrac)
نام نقشي در گليم. آيران (ayran)
دوغ. (به اعتبار اين كه كره را از ماست جدا مي‌كند.) آيران آغاجى (ayran ağacı)
چوبي كه به چاتمه‌اي بندند و خيك ماست يا دوغ را با آن بجنبانند تا ماست به دوغ و كره تبديل شود. آيران توْرباسى (ayran torbası)
نوعي صافي بافتني كه با آن دوغ يا كشك تر را تصفيه كنند. آيـری (ayrı)
جدا، جداگانه.
ممتاز، برتر.
ديگر، ديگري، غريبه.
تك و تنها. (از مصدر «آييرماق» (جدا كردن) آيـری-آيری (ayrı-ayrı)
جدا جدا، تك تك. آيريجا (ayrıca) = آيريسيز (ayrısız) = آيـريق (ayrıq) = آيريقسى (ayrıqsı) = آيرينتى (ayrıntı)
جدا، جداگانه، تافتة جدا بافته. ممتاز و برگزيده. آيريلماق (ayrılmq)
جدا شدن، دور شدن، دور رفتن.
تفكيك شدن، مجزّا شدن.
منشعب شدن، شعبه به شعبه شدن.
مشخّص شدن، خاص گشتن. آيريلى (ayrılı)
جدا شده، منفك. آيريليق (ayrılıq)
جدايي، دوري، هجران. آيريم (ayrım)
جدايي، تفكيك

AYVATLI : Az Turkish Farsi

: در لغت به معني الهة خورشيد بوده و در اصطلاح نام طايفه‌اي از ايل فارسيمدان است كه به آن «آي‌باتلي» و «آي‌باتانلي» هم گفته‌اند

AYXALANMAQ : Az Turkish Farsi

: تلو تلو رفتن

AZ : Az Turkish Farsi

(1)
كم، جزئي و مختصر. آز-آز (az-az)
كم كم، به تدريج.
كم و مختصر. آزاتماق (azatmaq)
كم كردن، كاستن. آزاجيق (azacıq)
كم، خيلي كم. آزاجيق آشيم، آغيرماز باشيم. (گرچه كه غذايم كم است، با اين حال درد سر ندارم.) آزاشماق (azaşmaq)
كم شدن، كمتر شدن، كمبود ايجاد شدن. آزالْتماق (azaltmaq)
كاستن، كم كردن. آزالْديلماق (azaldılmaq) = آزالماق (azalmaq) = آزانماق (azanmaq)
كم شدن، كاهش يافتن. آزانچاز (azançaz)
لااقل، حدّ اقل. آز بهري (az bәhri) = آزجا (azca)
كم، مقدار كمي. آزديرماق (azdırmaq)
كمتر كردن، كم نمودن. آزليق (azlıq)
كم بودن، كمي. آز-و-چوْخ (az-o-çox)
كم و بيش، كمابيش. آزی (azı)
كمترين. آزيرغانماق (azırğanmaq) = آزيمسانماق (azımsanmaq) = آزيمسينماق (azımsınmaq)
احساس كمبود كردن. آزيخماق (azıxmaq) = آزيقماق (azıqmaq)
كم شدن، كمبود ايجاد شدن

AZ : Az Turkish Farsi

(2)
بن فعل آزماق (دچار بيماري شدن.) درد زخم، زخم، درد. آزار (azar)
بيماري، ناخوشي.
آزار و اذيّت.
نوعي نهيب زدن جهت سرزنش و سركوب. آزارلاتماق (azarlatmaq) = آزارلاماق (azarlamaq)
اذيّت كردن، آزردن. آزارلاما (azarlama)
آزار، اذيّت. آزارلى (azarlı)
مريض، بيمار. آزاييم (azayım)
بيماري، مرض.
عزايم، دعاها و افسونهايي كه به بازوي بيمار بندند. آزاييملى (azayımlı)
كسي كه به بيماري رواني و صرع وغش مبتلا باشد، خل، ديوانه. آزد‌يرماق (azdırmaq)
دلخور كردن، آزردن.
از راه برگرداندن، منحرف كردن.
از بين بردن، سر به نيست كردن.
گول زدن، فريب دادن.
وخيم تركردن، بد تر كردن، درد زخم را شدّت بخشيدن. آزغين (azğın)
منحرف و گمراه.
ضماد، مرهم زخم. آزماق (azmaq)
عفونت كردن زخم، وخيم تر شدن درد.
گمراه و منحرف شدن. گچّي‌نينگ عمَلي آزماسا، نه ايشي وار چوْبانينگ چاشتيندا؟ (اگر بز منحرف نشده باشد، چه كار به صبحانة چوپان دارد؟) آزيرتماق (azırtmaq)
آزردن، اذيّت كردن. آزيقماق (azıqmaq) = آزيخماق (azıxmaq)
وخيم تر شدن، عفونت كردن زخم. آزيلى يارا (azılı yara)
زخم متورّم شده

AZ : Az Turkish Farsi

(3)
«آز» يا «آس» نام قبيله‌اي بسيار قديمي كه نشانه‌هايي از اين نام را در مكانها و اقوام مختلف مي‌بينيم. مانند آذربايجان (آز + ار + باي + گان. يعني جايگاه مردان بزرگ آز)، شيراز (شئر + آز. يعني قبيلة آز كه مانند شير شجاع است)، آسيا (آز (آس) + آ. يعني جايگاه آزها (آسها)، ارس (آراز) (ار + آس. يعني مردي كه از قبيلة آس باشد و …

AZAD : Az Turkish Farsi

:
آزاد، رها.
آسوده، راحت.
سالم و تندرست. آزادليق (azadlıq)
آزادي، رهايي.
راحتي و آسايش.
سلامتي و تندرستي

AZĞA : Az Turkish Farsi

: آذوقه، خوراك. (← آغز، آغزا)

AŽİDӘ : Az Turkish Farsi

: له و كوبيده. (← انج، انجيده)

AZIQ : Az Turkish Farsi

: آذوقه. (← آغز، آغزا)

AZӘR ÇUB : Az Turkish Farsi

: نام گياهي از گياهان دارويي

AZVA : Az Turkish Farsi

: از داروهاي گياهي. (← از ، ازوا)

ӘBӘ : Az Turkish Farsi

:
ناف بر، كسي كه ناف نوزاد را مي‌بُرد، ماماچه.
دايه، مادرخوانده. ابه‌ كؤمّجي (әbә kömmәci) = ابه‌م ‌كؤمّجي (әbәm kömmәci)
پرچم گياه پنيرك كه به شكل نان كماج است؛ و نيز نوعي از پنيرك (گياه توله) كه رشدش بيشتر از پنيرك معمولي است