Multilingual Turkish Dictionary

Azerbaijani

Azerbaijani
BӘRM : Az Turkish Farsi

: استخر، حوض، بركة آب

BӘRӘNDİL : Az Turkish Farsi

: ورنديل، نوعي از انواع تفنگهاي قديمي

BӘRӘNTӘ : Az Turkish Farsi

: (ف) به اندازه، مقابل، برابر. (ريشة كلمه از مصدر «بردن» فارسي است.) برَنته‌سينه (bәrәntәsinә)
به اندازة، به مقدارِ. ائله بو بال برَنته‌سينه ياغ وئر. (به اندازة همين روغن، عسل بده.)

BӘRQ : Az Turkish Farsi

:
برق، روشنايي، درخشش.
سود، منفعت، درآمد. (← بارخ) برقه باتماك (bәrqә batmak)
بهره‌مند شدن، غني شدن، كاملاً بهره بردن. برقي (bәrqi)
آنچه با برق كار كند.
به سرعت برق، سريع و تند

BӘRRӘ : Az Turkish Farsi

: (ف)
برّه، بچة گوسفند.
مجازاً فرزند دلداده و عزيز. برّه چَر (bәrrә çәr)
علف تازه روييده، علفزار بهاره كه برّه‌ها و بزغاله‌ها در آنجا بچرند. برّه قوزو (bәrrә quzu)
مجازاً به فرزند دلداده و عزيز گويند

ӘBRӘŞ : Az Turkish Farsi

: آميخته‌اي از دو رنگ حنايي و سفيد، اسبي كه خالهاي سفيد داشته باشد

BӘRX : Az Turkish Farsi

: برق، درخشش. (← بارخ) برخه باتماق (bәrxә batmaq)
متنعّم و بهده‌مند شدن

BӘRӘXŞ : Az Turkish Farsi

: برق، درخشش. (← بارخ.)

BӘRZ : Az Turkish Farsi

: بذر، تخم. برزيگر (bәrzigәr)
برزگر، كشاورز. برزيگرلي (bәrzigәrli)
نام طايفه‌اي از ايل شش‌بلوكي. برزيگرليك (bәrzigәrlik)
برزيگري، كشاورزي

BӘRZӘX : Az Turkish Farsi

= برزخم (bәrzәxm)
عالم برزخ، نام جايگاهي بين بهشت و جهنّم.
ناگوار، ناپسند و زشت

BӘS : Az Turkish Farsi

= بسّ (bәss)
بس است، كافي است.
مخفّف «بست» فارسي به معني بند، وسيلة بستن.
تل برجسته و دراز، تپّه‌اي كه درازي آن زياد و بلندي آن كم باشد. بس ائدمَك (bәs edmәk)
بس كردن، قطع كردن سخن.
بسته شدن، قطع شدن. بس سره (bәs sәrә)
كامل، به طور كامل. بسكه (bәskә) = بسكي (bәski)
از بس، از بس كه، چه بسا. بسلَتمَك (bәslәtmәk) = بسلَنديرمَك (bәslәndirmәk)
تربيت كردن، پرورش دادن. بسلَنمَك (bәslәnmәk)
تربيت شدن. بسلَنمه (bәslәnmә)
عمل پرورش، نحوة تربيت. بسله (bәslә)
فعل امر از مصدر «بسله‌مك» (تربيت كردن) بسله‌مَك (bәslәmәk)
پرورش دادن، تربيت كردن. بسّه (bәssә)
وا بسته، قوم و خويش.
بسته، دسته.
ميان قد، خوش اندام، خوش قد و بالا.
با تربيت، پرورش يافته.
از نامهاي دختران. بسّه بوْيلو (bәssә boylu)
خوش قامت، زيبا اندام. بسّه‌گان (bәssәgan)
وا بستگان، اقوام وخويشان

BӘSMӘ : Az Turkish Farsi

: وسمه، نام گياهي دو ساله با برگهاي زرد رنگ كه از برگ خشك آن براي زينت ابروي بانوان استفاده مي شود. (← وسمه)

BӘŞӘR : Az Turkish Farsi

:
آدمي، انسان، بشر.
مجازاً به معني عقل و شعور. بشرليك (bәşәrlik)
آدميّت، انسانيّت

BӘTӘR : Az Turkish Farsi

: (ف) بد تر، بتر. بترلَشمك (bәtәrlәşmәk)
بدتر شدن

BӘTTABI : Az Turkish Farsi

: نوعي از انواع مركّبات

BӘTTİ : Az Turkish Farsi

: شربتي، كاسة شربت خوري، كاسة سالاد خوري

BU : Az Turkish Farsi

(2)
(ف) بو، رايحه. بو باد اوْلماق (bu bad olmaq)
بو بردن، مشكوك شدن، حس كردن، متوجّه شدن و فهميدن. بو گَندي (bu gәndi)
آنغوزه

BU : Az Turkish Farsi

(1)
اين، علامت اشارة به نزديك. بو ايل
امسال. بو چاغى (bu çağı)
در اين وقت، در اين هنگام. بو خَبَر (bu xәbәr)
نوعي از انواع تفنگهاي گلوله زني ساخت كشور تركيه كه شبيه برنو آلماني بود. بورا (bura)
اينجا، به اينجا. بوراجيك (buracık)
متعلّق به اينجا، مسافت نزديك. بوراجيك-اوْراجيك (buracik-oracik)
متعلّق به اينجا و آنجا، راه نزديك يا دور. بورادا (burada)
اينجا، در اينجا، اينجاست. بوراسى (burası)
اينجايش، اين قسمتش. بورالى (buralı)
اينجايي، اهل اينجا، ساكن اينجا. بورانچا (burança) = بورانچاز (burançaz)
تا اين اندازه، تا اين حد.
تا اينجا، تا اين زمان، تا اين مكان. بوردا (burda)
اينجاست، در اينجا. بو غاتا (bu ğata) = بو غاد (bu ğad) = بوغازّا (bu ğazza) = بو قد (bu qәd) = بو قدر (bu qәdr)
اين قدر، اين اندازه. بو گون (bu gün)
امروز، امروزه. بو گئجه (bu gecә)
امشب. بولار (bular)
اينها. بوله‌يين (bulәyin)
اين گونه، اين طور. بونا (buna)
به اين. بونا باخيبان (buna baxıban)
با توجّه به اين، بنا بر اين. بونلار (bunlar)
اينها. بو نه دير (bu nә dir)
اين چيست؟
مجازاً به معني بهانه و ايراد. بونو (bunu)
اين را، اين يكي را. بو يان (bu yan)
اين طرف. بو يانكى (bu yanlı)
اين طرفي. بو ييل (bu yil)
امسال

BUCӘ : Az Turkish Farsi

: بودجه، سرمايه. (← بود)

BUCAQ : Az Turkish Farsi

:
زاويه، گوشه، كنج.
پهلو، كنار.
گوشة دور افتاده، محلّ دور افتاده. (از مصدر «بيچمك» (بريدن) است.)

BUÇAQ : Az Turkish Farsi

: كارد، چاقو. (← بيچ، بيچاق.)

BÜCAQ : Az Turkish Farsi

: گوشه، كنار، زاويه. (ريشة كلمه از مصدر «بيچمك» (بريدن و قطع كردن) است؛ به اعتبار اين كه محل تقاطع دو خط يا دو سطح است.)

BUCU : Az Turkish Farsi

: نوعي از انواع سگهاي خانگي كه نسبت به ساير سگها كوچكتر است

BUD : Az Turkish Farsi

:
بودن، ماندگاري، بقا، پايداري.
بن، ريشه.
نژاده، اصيل. (← بوت و بيت2) بوداق (budaq)
تركه، شاخة جوان و نورس درخت. (← بود و بودا) بود ائدمَك (bud edmәk)
باقي ماندن، در انجام كارها استقامت داشتن

BUDA : Az Turkish Farsi

: فعل امر از مصدر «بوداماق» (هرس كردن) بودارالاماق (budarlamaq)
از گرسنگي بي حال شدن و بريدن. بودارماق (budarmaq) = بوداماق (budamaq)
دريدن، لت و پار كردن.
شكستن و بريدن شاخ و برگ درختان، هرس كردن.
جدا كردن، دور كردن. بودانماق (budanmaq)
هرس شدن.
جدا شدن، دور افتادن.
فراموش شدن، از ياد رفتن