Multilingual Turkish Dictionary

Azerbaijani

Azerbaijani
ÇİRK : Az Turkish Farsi

: چرك، كثافت. (← چيرْك) چيركلَنمَك (çirklәnmәk)
چركين شدن. چيركلي (çirkli)
چركين، كثيف.
زخمي كه داراي عفونت باشد. چيركوْو (çirkov)
آب چركين و كثيف. چيركين (çirkin)
چركين، كثيف.
زشت و بد قيافه

ÇIRK : Az Turkish Farsi

:
چرك، كثافت، عرق خشك شدة بدن.
عفونت، تورّم بدن.
زشت، ناپسند. چيركاب (çırkab)
آب چركين، آب آلوده به چرك و كثافات. چيرْك اوْلماق (çırk olmaq)
چركين شدن، كثيف شدن.
متنفّر شدن. چيركلانماق (çırklanmaq)
چركين و كثيف شدن. چيركلـی (çırklı)
چركين، كثيف. چيرك-و-چوْوال (çırk-o-çoval)
چرك و كثافت، چرك و بوي گند

CIRM : Az Turkish Farsi

:
زنگ آهن، زنگار.
كثافت، آلودگي، جرم. جيرميق (cırmıq)
دمل، غدّة چركين، لكة چركين

ÇIRNIQ : Az Turkish Farsi

: ناخن، وسيلة خراشيدن و خاراندن. (← چيرت، چيرتنيق)

ÇİRӘNMӘK : Az Turkish Farsi

: متنفّر شدن

ÇİRP : Az Turkish Farsi

: بن مصدر چيرْپْمَك (كوبيدن) (← چارپ و چيرْپ) چيرپَك (çirpәk)
قنداق كودك، پارچه‌اي كه نوزاد را در آن بپيچانند. (به اعتبار اينكه پارچة قنداق دائم شسته و تكانده مي‌شد.) چيرْپْمَك (çirpmәk)
كوبيدن.
ربودن و در رفتن.
شستن و تكاندن لباس تر براي بهتر خشك شدن.
عمل ضرب (رياضي) را انجام دادن. چيرپه (çirpә)= چيرپَك (çirpәk) = چيرپي (çirpi)
چوبدستي نسبتاً بلندي كه براي كوبيدن و زدن پشم يا مو از آن استفاده مي‌كنند

ÇIRP : Az Turkish Farsi

: فعل امر از مصدر «چيرْپْماق» (كوبيدن) (← چارپ) چيرْپْديرماق (çırpdırmaq)
كوباندن، به وسيلة ديگري كوبيدن و زدن، ضربه را وارد كردن.
به وسيلة ديگري پشم زني كردن. چيرْپْماق (çırpmaq)
زدن، كوبيدن، ضربه وارد كردن.
دزديدن، به سرقت بردن.
چوب زدن براي پشم زني يا گردگيري. چيرْپى (çırpı)
وسيلة ضربه زدن، چوبدستي بلند و باريك كه براي پشم زني يا مو زني به كار مي‌رفت.
خار آغل، ديوارة چوبي آغل حيوانات. چيرْپيشماق (çırpışmaq)
با هم دعوا كردن.
آماده شدن، به هيجان آمدن.
تقلّا كردن، فعاليت كردن. چيرْپيلْماق (çırpılmaq)
زده شدن، كوبيده شدن.
پشم زني، گردگيري.
دزديده شدن، به سرقت رفتن. چيرپينتي (çırpıntı)
چوبدستي مخصوص جهت پشم‌زني يا مو زني.
ضربان، زدن. چيرْپينماق (çırpınmaq)
آماده شدن براي انجام كاري.
تلاش و تقلّا كردن.
دُم جنباندن لوك مست در هنگام مستي

CIRQ : Az Turkish Farsi

:
چابك، سريع، تند و تيز.
شاداب و سرحال.
آسمان صاف و بدون ابر. (← جيق1)

CIRT : Az Turkish Farsi

:
اصطلاحي است در قاب بازي كه معمولاً با ضربة انگشت انجام مي‌گيرد.
با فشار جهيدن و بيرون زدن مايع از ظرف.
صداي شكستن چوب خشك. (← جير) جيرْت قوْز (cırt qoz)
آنكه انديشة غير معقول دارد، سبك، ناشي

ÇİRT : Az Turkish Farsi

: ضربه (← چيرْت) چيرتَك (çirtәk)
تلنگر. چيرْتْمَك (çirtmәk)
بستن چشم.
خراش دان. چيرتيك (çirtik)
خراشيدگي.
تلنگر.
نام بوته‌اي كوچك و خاردار با گلهاي زرد رنگ

ÇIRT : Az Turkish Farsi

:
صداي ضربة خفيف.
تلنگر، ضربة مخصوص در قاب بازي كه قاب بين انگشتان شست و شهادت قرار مي‌گيرد و با ضربتي مخصوص پرتاب مي‌شود.
سخن نسنجيده، ياوه، چرت و پرت.
فعل امر از مصدر چيرْتْماق (خط كشيدن، خراش دادن) چيرتارماق (çırtarmaq)
جوانه زدن گياه از زمين.
خراشيده شدن، ترك برداشتن.
تغذية حيوانات از علف تازه روييده. چيرتاناق (çırtanaq)
جوانه.
غذاي كم، جاي كم علف براي چريدن حيوانات. چيرْتْلاماق (çırtlamaq)
تركيدن، منفجر شدن.
بيرون زدن چشم از حدقه. چيرْتماق (çırtmaq)
خراش دادن، زخم سطحي ايجاد كردن.
جوانه زدن، روييدن گياه از زمين.
خط كشيدن.
حجامت كردن.
تيغ زدن خورشيد، طلوع آفتاب. چيرتْنيق (çırtnıq) = چيرنيق (çırnıq)
وسيلة خراش دادن، ناخن. چيرْت-و-پيرْت (çırt-o-pırt)
چرت و پرت، ياوه.
خرت و پرت، لوازم نا مرغوب. چيرْتيق (çırtıq)
جاي زخم، محل خراشيدگي.
تلنگر، ضربه‌اي كه با انگشت بر كسي يا چيزي زنند. چيرْتيلْماق (çırtılmaq)
خراشيده شدن، ترك برداشتن.
جوانه زدن گياه از زمين.
طلوع كردن آفتاب

ÇIS : Az Turkish Farsi

:
صداي در رفتن باد لاستيك، باد معده و امثال آن.
صداي نا خوشايند و نفرت انگيز. چيسّ ائدمك (çıss edmәk)
جفتگيري كردن خروس با مرغ. چيسّيلاماق (çıssılamaq)
صداي باد معده و امثال آن به گوش رسيدن

ÇİSKӘMӘK : Az Turkish Farsi

= چيسكه‌له‌مك (çiskәlәmәk)
بيزار و متنفّر شدن. (ريشة كلمه از «چي2» (ناگوار) است. ← چي2) چيسكيرمك (çiskirmәk)
سوت كشيدن قوچ وحشي در زمان ترس و ناراحتي. چيسگين (çisgin)
هواي توفاني و برف و بوران

CİSSӘ : Az Turkish Farsi

: جثّه، هيكل، جسم. جيثّه‌لي (cissәli)
تنومند، قوي، زورمند

ÇİT : Az Turkish Farsi

: پارچة چيت، پارچة بافتني قديمي. چيته‌لي (çitәli)
بافته شده، رفو شده، شيرازه شده. چيته‌مك (çitәmәk)
دوختن و رفو كردن، شيرازه زدن، تزيين گمپل و اطراف بافته‌هاي پشمي. چيتي-پيتي (çiti-piti)
ظريفكاري، كار هنري انجام دادن.
ظريف، حسّاس، دقيق. چيتيرّيق (çitirriq)
در هم پيچيده، مشكل، در هم بافته شده. چيتين (çitin)
در هم پيچيده، سخت و مشكل. (← چت، چتين)

ÇIT : Az Turkish Farsi

: فعل امر از مصدر «چيتماق» (خراش دادن) (← چيرت)

CİTİR : Az Turkish Farsi

:
نا صاف، زمخت و خشن.
چوبدستي بلند و ستتبر. (← جيد، جيدير) جيتير–بيتير (citir-bitir)
ناصاف، زبر

CİV : Az Turkish Farsi

: انبوه و ازدحام حشرات. جيو-جيو (civ-civ)
صداي دسته جمعي پرندگان و جوجه‌ها.
انبوه و ازدحام. جيو‌-هاي‌-جيو (civ-hay-civ) = جيويل-جيويل (civil-civil)
انبوه و ازدحام. جيوه (civә)
انبوهي از حشرات و جانوران ريز.
لخت و برهنه.
چابك و زرنگ. جيوير (civir) = جيويرغه (civirğә) = جيويري (civiri) = جيوينديريق (civindiriq)
لخت و عريان.
چابك و زرنگ. جيويل-جيويل ائدمك (civil-civil edmәk)
در هم لوليدن حشرات و جانوران ريز

CIV : Az Turkish Farsi

: انبوه و ازدحام حشرات. (← جيو)

ÇIV : Az Turkish Farsi

: فعل امر از مصدر «چيوماق» (بر گرداندن لبة چيزي) (← چئو) چيويراق (çıvıraq) = چيويرلاق (çıvırlaq)
آنكه لبة آستينها را بالا زده، چابك، سريع، زرنگ. چيويرلاماق (çıvırlamaq)
آستينها را بالا زدن، برگرداندن لبه. چيويرينْماق (çıvırınmaq)
بالا زده شدن آستينها. چيويش-قيويش (çıvış-qıvış)
قرشمالي، حالت نا موقّري و سبكي.
حيرت زدگي، مات زدگي. چيويق (çıvıq)
برگردانده شده، تا شده.
نقش باريكي در قالي يا گليم كه به آن «سو» هم مي‌گويند. چيويق-چيويق (çıvıq-çıvıq)
بر آمده و فرو رفته، برجسته برجسته، دندانه دار.
مور مور كردن بدن

ÇİVİ : Az Turkish Farsi

: گوه، ميخ چوبي يا آهني. (← چـوب، چـوبـو)

ÇIX : Az Turkish Farsi

:
بن مصدر «چيخماق» (بيرون رفتن)
صوتي است براي نهيب زدن و راندن سگ. چيخارْتديرماق (çıxartdırmaq)
به وسيلة ديگري خارج كردن و بيرون كشاندن، در آوردن.
امر به اخراج كسي نمودن. چيخارْتْماق (çıxartmaq)
در آوردن، بيرون آوردن.
اخراج كردن، بيرون راندن.
كم كردن، كسر نمودن.
سخن شايعه آميز يا حكمي را بدون مجوّز صادر كردن.
عروسي كردن، عروس را به خانه آوردن.
از كار بركنار كردن.
سبقت گرفتن.
صادر كردن، منتشر كردن. چيخارديلْماق (çıxardılmaq)
استخراج شدن.
اخراج شدن، از كار بر كنار شدن.
بيرون رانده شدن، دفع شدن.
تفريق شدن، كم شدن.
عروس شدن، به خانة داماد رفتن.
صادر شدن، منتشر شدن. چيخْماق (çıxmaq)
بيرون رفتن، خارج شدن.
طلوع كردن ماه يا خورشيد.
وارد شدن، ظاهر شدن.
حاصل شدن، استنتاج و استخراج شدن.
بالا رفتن و صعود كردن بر قلّة كوه.
سبقت گرفتن.
استعفا دادن، از كار بر كنار شدن.
روييدن، سبز شدن و بالا آمدن گياه.
منتشر شدن، انتشار يافتن كتب و نشريات.
حركت كردن، به راه افتادن.
وارد شدن عروس خانم به خانة داماد.
به وزن آمدن، معادل شدن در ترازو. چيخيش (çıxış)
در رفتگي استخوان.
خروج، بيرون شدن. چيخيشماق (çıxışmaq)
دسته جمعي خارج شدن.
هم وزن بودن، معادل شدن.
در رفتگي استخوان.
با هم شليك شدن گلوله ها. چيخيق (çıxıq) = چيخيلي (çıxılı)
استخوان در رفته.
از جا كنده شده، بيرون زده شده.
برجسته، قلنبيده. چيخيم (çıxım)
آنچه در آيد، محصول، برداشت. چيخين (çıxın)
سرار، كيسة كوچكي كه در آن داروهاي مختلف گذاشته شود، آنچه از كيسة كوچك در آيد. چيخينتى (çıxıntı)
محل خروج.
آنچه از جايي درآيد، سود، فايده

ÇİY : Az Turkish Farsi

:
ناگوار، ناخوشايند.
بد مزه، خام و نپخته. (← چي2) چيييرَنْمَك (çiyirәnmәk) = چيييره‌مك (çiyirәmәk)
متنفّر شدن، دلزده شدن

ÇİYAN : Az Turkish Farsi

: هزار پا

ÇİYN : Az Turkish Farsi

: كتف، شانه